اَفَلایَنظُرونَ اِلیَ الاِبِلِ کَیفَ خُلِقَت؟!

آیا تا بحال به شتر توجه کردین ببینین خلقتش چه شکلیه؟ بقیه چیزا چه طور؟

اَفَلایَنظُرونَ اِلیَ الاِبِلِ کَیفَ خُلِقَت؟!

آیا تا بحال به شتر توجه کردین ببینین خلقتش چه شکلیه؟ بقیه چیزا چه طور؟

۱۱۶ مطلب با موضوع «همین طوری بدون تامل» ثبت شده است

مگو که بی خردم هیچکس نمی خردم

کرامت تو به بالای دست می بردم

 

اگر جدا کنی از خود مرا، کم از صفرم

و گر کنار تو باشم فزون تر از عددم

 

گدایی درت از خلق، بی نیازم کرد

که در سؤال کسی جز تو را صدا نزدم

 

هزار بار شدم غافل از تو دیدم باز

فزونی کرمت سوی این حرم کشدم

 

زکثرت کرمت ای رئوف اهل البیت

خجالتی که کشیدم هماره می کُشدم

 

زهی کرامت و لطفت که دعوتم کردی

بجای آنکه گذاری به سینه دست ردم

 

مرا میان سگان درت پناه بده

و گر نه گرگ گنه حمله کرده می دردم

 

بهای یک ثمن بخس هم ندارم لیک

به لطف خویش امام رئوف می خردم

 

مرا به گلبن عشقش پناه داد رضا

اگر چه نیست به جز مشت خار در سبدم

 

نهاده ام به روی خویش نام «میثم» را

بهانه ایست قبولم کند، اگر چه بدم

شاعر: نمی‌دانم

از کریمان سنگ میخواهیم ما , زر میرسد
در حرم از آنچه میخواهیم بهتر میرسد

 

لطف و احسان کریمان را شمردن مشکل است
وقت احسان پشت آن احسان دیگر میرسد

 

اى که دستت میرسد کارى کنى,کارى بکن
عمر دارد میرود,دارد اجل سرمیرسد

 

در طلب خوب است حاجات مکرر داشتن
وقتی از این ناحیه دارد مکرر میرسد

 

شب به شب در میزنم,چون در زدن مال من است
دست سائلها فقط تا حلقه درمیرسد

 

گر به ما کم میرسد از خصلت کم بینى است
ورنه دارد ده برابر ده برابر میرسد

 

من فقط یک نوکرم,کار خودم را میکنم
او خودش هر وقت لازم شد به نوکر میرسد

 

خادمان آنقدر بى اصل و نسب هم نیستند
نسبت ما یا به فضه یا به قنبر میرسد

 

فقر آمد میرود ایمان, ولى پیش شما
میشود ایمان من فقرى که از در میرسد

 

رزق در بین الطلوعین است,بین طوس وقم
رزق از دو سفره موسى بن جعفر میرسد

 

هم به زیر دین قم, هم زیر دین مشهدم
گاه به دادم برادر,گاه خواهر میرسد

 

فاطمه را خواستم معصومه را زائر شدم
فیض قبر مادرى از قبر دختر میرسد

 

نیستند ایندو براى من,فقط پیش منند
سر به سرور میرسد,دل هم به دلبر میرسد

 

پیش تو محتاجها در حال رفت و آمدند
تا که آهو میرود پشتش کبوتر میرسد

 

آب پاى میوه اى که ریختم بهتر رسید
میوه ما هم فقط با گریه بهتر میرسد

 

پابرهنه میدوید و میدوید و میدوید
زودتر از شمر آیا به برادر……..؟


شاعر: علی اکبر لطیفیان

شنبه توی جلسهٔ کلاس دکتر رابط بحث معاد بود
دکتر گفت باید هر روز به یاد مرگ بود و بعد گفت همه ... می‌خواست مثال بزند و گفت مثلا خانم د (مرا نام برد) که کوچک‌ترین فرد کلاس‌مان هست نگوید که چون من جوانم پس فعلا‌ها زنده‌ام و ...

خبر نداشت که من هر روز به مرگ فکر می‌کنم
به روش‌های مردن
به لحظهٔ مردن
خبر نداشت که من چه‌قدر مشتاقم
برای مایی که یتیم ندیدن امام معصوم هستیم مرگ اولین دیدار خواهد بود
چه بشارتی بالاتر از اینکه فرمود: «من یَمُت یَرَنی»

ای که گفتی فمن یمت یرنی

جان فدای کلام دل‌جویت
کاش روزی هزار مرتبه من مُردمی
تا بینم این رویت

 

مانند موج در به در ساحل توأم
بگذار ای حقیقت دریا ببینمت

اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج

جز امام عصر عجل‌الله‌تعالی فرجه چه کسی از درد دل هر فرد با خبر است؟

 

گاهی اوقات کاری می‌کنی که اشتباه هست و این اشتباه گریبان گیر زندگی‌ات می‌شود. زندگی‌ات را آن‌طوری که نمی‌پسندی برایت رقم می‌زند.

ولی خب، مگر نه اینکه ما باور داریم که خدایی هست. خدایی که بخشنده و مهربان هست و هر روز نام او را با این دو صفت بر زبان جاری می‌کنیم.

می‌شود که چنین خدایی که رحیم و رحمن و غفور است بعد از اینکه تو فهمیده‌ای که کاری را اشتباه انجام داده‌ای  و پشیمان هم شده‌ای و دیگر هم نمی‌خواهی اشتباه کنی، از تو نگذرد و تو را نبخشد؟ زبانم لال می‌شود که چنین خدایی بگوید می‌خواستی اشتباه نکنی! حقت است از نعماتی که محروم شده‌ای محروم بمانی؟

 

خدایی که من می‌شناسم و می‌پرستم این‌چنین نیست. خودش گفته بندگان وقتی اشتباهی کنند و برگردند من آن‌ها را می‌پذیرم. خودش گفته

«اُدعونی اَستَجِب لَکُم ... بخوانید مرا تا شما را اجابت کنم»

 

نمی‌دانم چه می‌شود که بندگان خدا حاضر نمی‌شوند تو را بپذیرند و یا از تو بگذرند.

و تو می‌مانی و تنهایی و خودت و امام زمان علیه‌السلام و درد دل.

 

 

 

أَلَمْ نَخْلُقکُّم مِّن مَّاء مَّهِینٍ

فَجَعَلْنَاهُ فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ

إِلَى قَدَرٍ مَّعْلُومٍ

فَقَدَرْنَا فَنِعْمَ الْقَادِرُونَ

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۴۲

این جلسه بحث در مورد قدیمی و معروف جبر و اختیار صورت گرفت. مسبب‌اش هم من بودم. صرفا یک سوال پرسیده بودم از مدرس و خودم هم جوابش را نوشته بودم تا ببینم درک من از این موضوع درست هست یا نه. مدرس گرامی هم سوال و جواب بنده را در گروه قرار داد و از همه خواست تا مشارکت کنند.


از آنجایی که این بحث بسیار قدیمی است و در هزار تا کتاب و سایت و غیره می‌توان به هزار جور جواب برای این سوال دست پیدا کرد دیگر من هم از نوشتن توضیحات مکرر خودداری می‌کنم و فقط دو نکته که برای من جدید بود و در این بحث یاد گرفتم را اینجا می‌گذارم.


سوال این بود: آیا اینکه خدا بر همه چیز عالم هست، برای ما انسان‌ها ایجاد جبر نمی‌کند؟ مثلا اینکه خدا از کشته شدن پسر پیامبرقبل از به دنیا آمدن ایشان خبر داده اند آیا جبری بر انسان‌ها نیست؟


دو نکته‌ای که برای من جدید بود مختصرش این می‌شود:

یک. اولا ما که از علم خدا خبر نداریم! مثلا آن شخض معروفی که می‌گوید من شراب می‌خورم چون اگر نخورم علم خدا جهل می‌شود ... از کجا می‌داند که علم خدا چیست؟ 

دو. اگر جبر بود علم خدا عظمتی نداشت! علمی موجب خضوع می‌شود که در عین اختیار بتواند چه می‌شود! 

مثلا دکتری که آمپول بیهوشی زده به بیمارش بگوید بیمار تا پنج دقیقه دیگر بیهوش می‌شود هنری نکرده! اما کسی که مثلا بتواند بگوید وقتی پشه‌ای به سمت شما می‌اید و شما دستتان را تکان می‌دهد به کدام جهت حرکت می‌کند. علمش خضوع آور است چرا که و پشه به بی‌نهایت جهت می‌توانسته حرکت کند.


علم خدا خضوع آور است و روایاتی پیرامون این داریم که ملائکه به خاطر علم خدا خضوع و خشوع‌شان بیش‌تر می‌شود.


حال و حوصلهٔ توضح بیش‌تر ندارم. اگر گیری برای‌تان پیش آمد نتوانستید جبر و اختیار را برای خودتان توجیه کنید لطفا گیرتان را بگویید.

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۴ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۵۲

انّ الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاه

به درستی که که حسین چراغ هدایت‌گر است و کشتی رهایی بخش

کشتی

کسی که نرفته و نچشیده نمی‌داند چه خبر است.  چگونه بیست میلیون آدم از عرب و عجم در یک مسیر قرار می‌گیرند، با هم راه می‌روند، کسی به کار کسی ندارد و همه و همه مقصدشان کربلاست. با پای پیاده از نجف، بغداد، کاظمین و از هر طرف موکب‌ها هستند که در مسیر کربلا آماده‌ی خدمت رسانی به زائرین هستند. بیش‌تر شبیه معجزه است. واقعا اگر کسی بخواهد معجزه ببیند باید اربعین برود کربلا را ببیند که چگونه این همه آدم با هم جا می‌شوند. حتی به نزدیکی حرم هم شاید نرسی، از همان دور سلام می‌دهی و نماز زیارت اربعین را می‌خوانی حالت دگرگون می‌شود.


افسوس که عمری پی اغیار دویدیم

از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم

سرمایه زکف رفت و تجارت ننمودیم

جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم

بس سعی نمودیم که ببینیم رخ او را

جان‌ها به لب آمد رخ دلدار ندیدیم


افسوس که امسال جا ماندم، یا بهتراست بگویم طلبیده نشدم. امسال که هیچ کار به خصوصی هم به زعم خودم نداشتم. هر سال درس و امتحان مسخره ... امسال که دیگر قید و بندی پایمان را نبسته بود هم اربعین قسمتم نشد. 

اولین باری که عتبات رفتم به زور بردنم، اما وقتی مزه حرم امیرالمؤنین را چشیدم آرزویم شد که باز هم بروم. جالب بود که در هر دو سفریکه رفتم، اگرچه پوشش ایرانی داشتم، من را با عرب‌ها اشتباه می‌گرفتند و با عربی شروع به صحبت می‌کردند. چه قدر حرم‌های اهل‌البیت با صفاست. وقتی کربلا می‌روی می‌بینی که حرم حضرت عباس آن طرف است، شهدا این طرف‌اند، پایین پا علی‌اکبر دفن است. وقتی کاظمین می‌روی دو پدربزرگ و نوه کنار هم دفن‌اند. وقتی سامرا می‌روی دوباره دو امام را زیارت می‌کنی ... همه‌‌ی اصحاب گل‌شان هم همان دور بر دفن‌اند و زیارت‌شان می‌کنی ... آن موقع است که می‌فهمی که چرا به سلطان طوس غریب‌الغربا می‌گویند. مشهد که می‌روی روحت جان می‌گیرد اما حرم مولا خیلی فرق دارد. لااقل برای من که یک چیز دیگر است. شهر کثیف و سیم‌های درهم پیچیده‌ی نجف یک طرف، حرم پدرم علی‌بن‌ابی‌طالب یک طرف، آن قدر احساس خوب در این حرم داشتم که دوست داشتم در این شهر زندگی کنم تا هرروز و هرروز بتوانم بروم زیارت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام.

حالا اربعین امسال یک جامانده‌ی مغموم بیش‌تر نیستم، فقط تصاویر جمعیت عاشق را می‌بینم و افسوس می‌خورم. اگر خدا به من عمر و توفیقم دهد سال دیگر آن سر دنیا هم که باشم برای اربعین خودم را می‌رسانم.

در اینستاگرام این تصویر را دیدم که زیرش نوشته شده بود :«وقتی قمر به زیارت قمر می‌آید.»

قمر بنی هاشم

سلام خدا بربنده‌ی صالح‌اش، پسر امیرالمؤمنین، اباالفضل‌العباس.