مانند موج در به در ساحل توأم
بگذار ای حقیقت دریا ببینمت
اللهمعجللولیکالفرج
- ۰ نظر
- ۲۲ خرداد ۰۰ ، ۰۵:۵۴
مانند موج در به در ساحل توأم
بگذار ای حقیقت دریا ببینمت
اللهمعجللولیکالفرج
أَلَمْ نَخْلُقکُّم مِّن مَّاء مَّهِینٍ
فَجَعَلْنَاهُ فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ
إِلَى قَدَرٍ مَّعْلُومٍ
فَقَدَرْنَا فَنِعْمَ الْقَادِرُونَ
این جلسه بحث در مورد قدیمی و معروف جبر و اختیار صورت گرفت. مسبباش هم من بودم. صرفا یک سوال پرسیده بودم از مدرس و خودم هم جوابش را نوشته بودم تا ببینم درک من از این موضوع درست هست یا نه. مدرس گرامی هم سوال و جواب بنده را در گروه قرار داد و از همه خواست تا مشارکت کنند.
از آنجایی که این بحث بسیار قدیمی است و در هزار تا کتاب و سایت و غیره میتوان به هزار جور جواب برای این سوال دست پیدا کرد دیگر من هم از نوشتن توضیحات مکرر خودداری میکنم و فقط دو نکته که برای من جدید بود و در این بحث یاد گرفتم را اینجا میگذارم.
سوال این بود: آیا اینکه خدا بر همه چیز عالم هست، برای ما انسانها ایجاد جبر نمیکند؟ مثلا اینکه خدا از کشته شدن پسر پیامبرقبل از به دنیا آمدن ایشان خبر داده اند آیا جبری بر انسانها نیست؟
دو نکتهای که برای من جدید بود مختصرش این میشود:
یک. اولا ما که از علم خدا خبر نداریم! مثلا آن شخض معروفی که میگوید من شراب میخورم چون اگر نخورم علم خدا جهل میشود ... از کجا میداند که علم خدا چیست؟
دو. اگر جبر بود علم خدا عظمتی نداشت! علمی موجب خضوع میشود که در عین اختیار بتواند چه میشود!
مثلا دکتری که آمپول بیهوشی زده به بیمارش بگوید بیمار تا پنج دقیقه دیگر بیهوش میشود هنری نکرده! اما کسی که مثلا بتواند بگوید وقتی پشهای به سمت شما میاید و شما دستتان را تکان میدهد به کدام جهت حرکت میکند. علمش خضوع آور است چرا که و پشه به بینهایت جهت میتوانسته حرکت کند.
علم خدا خضوع آور است و روایاتی پیرامون این داریم که ملائکه به خاطر علم خدا خضوع و خشوعشان بیشتر میشود.
حال و حوصلهٔ توضح بیشتر ندارم. اگر گیری برایتان پیش آمد نتوانستید جبر و اختیار را برای خودتان توجیه کنید لطفا گیرتان را بگویید.
انّ الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاه
به درستی که که حسین چراغ هدایتگر است و کشتی رهایی بخش
کسی که نرفته و نچشیده نمیداند چه خبر است. چگونه بیست میلیون آدم از عرب و عجم در یک مسیر قرار میگیرند، با هم راه میروند، کسی به کار کسی ندارد و همه و همه مقصدشان کربلاست. با پای پیاده از نجف، بغداد، کاظمین و از هر طرف موکبها هستند که در مسیر کربلا آمادهی خدمت رسانی به زائرین هستند. بیشتر شبیه معجزه است. واقعا اگر کسی بخواهد معجزه ببیند باید اربعین برود کربلا را ببیند که چگونه این همه آدم با هم جا میشوند. حتی به نزدیکی حرم هم شاید نرسی، از همان دور سلام میدهی و نماز زیارت اربعین را میخوانی حالت دگرگون میشود.
افسوس که عمری پی اغیار دویدیم
از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم
سرمایه زکف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم
بس سعی نمودیم که ببینیم رخ او را
جانها به لب آمد رخ دلدار ندیدیم
افسوس که امسال جا ماندم، یا بهتراست بگویم طلبیده نشدم. امسال که هیچ کار به خصوصی هم به زعم خودم نداشتم. هر سال درس و امتحان مسخره ... امسال که دیگر قید و بندی پایمان را نبسته بود هم اربعین قسمتم نشد.
اولین باری که عتبات رفتم به زور بردنم، اما وقتی مزه حرم امیرالمؤنین را چشیدم آرزویم شد که باز هم بروم. جالب بود که در هر دو سفریکه رفتم، اگرچه پوشش ایرانی داشتم، من را با عربها اشتباه میگرفتند و با عربی شروع به صحبت میکردند. چه قدر حرمهای اهلالبیت با صفاست. وقتی کربلا میروی میبینی که حرم حضرت عباس آن طرف است، شهدا این طرفاند، پایین پا علیاکبر دفن است. وقتی کاظمین میروی دو پدربزرگ و نوه کنار هم دفناند. وقتی سامرا میروی دوباره دو امام را زیارت میکنی ... همهی اصحاب گلشان هم همان دور بر دفناند و زیارتشان میکنی ... آن موقع است که میفهمی که چرا به سلطان طوس غریبالغربا میگویند. مشهد که میروی روحت جان میگیرد اما حرم مولا خیلی فرق دارد. لااقل برای من که یک چیز دیگر است. شهر کثیف و سیمهای درهم پیچیدهی نجف یک طرف، حرم پدرم علیبنابیطالب یک طرف، آن قدر احساس خوب در این حرم داشتم که دوست داشتم در این شهر زندگی کنم تا هرروز و هرروز بتوانم بروم زیارت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام.
حالا اربعین امسال یک جاماندهی مغموم بیشتر نیستم، فقط تصاویر جمعیت عاشق را میبینم و افسوس میخورم. اگر خدا به من عمر و توفیقم دهد سال دیگر آن سر دنیا هم که باشم برای اربعین خودم را میرسانم.
در اینستاگرام این تصویر را دیدم که زیرش نوشته شده بود :«وقتی قمر به زیارت قمر میآید.»
سلام خدا بربندهی صالحاش، پسر امیرالمؤمنین، اباالفضلالعباس.