اَفَلایَنظُرونَ اِلیَ الاِبِلِ کَیفَ خُلِقَت؟!

آیا تا بحال به شتر توجه کردین ببینین خلقتش چه شکلیه؟ بقیه چیزا چه طور؟

اَفَلایَنظُرونَ اِلیَ الاِبِلِ کَیفَ خُلِقَت؟!

آیا تا بحال به شتر توجه کردین ببینین خلقتش چه شکلیه؟ بقیه چیزا چه طور؟

۴۲ مطلب با موضوع «همین طوری بدون تامل :: با احساس» ثبت شده است

دلم نجف می‌خواهد

فقط این مقالهٔ منطق درست بشود، ... دفاع بکنم ... فردای دفاع بلیط می‌گیرم می‌روم دو هفته اصلا نجف می‌مانم یا بیش‌تر ...

هیچ چیز به اندازهٔ حرم پدر نمی‌تواند حالم را خوب کند

 

شب عاشقانگی است و من 

شده‌ام گدای تو یا علی

به امید آنکه صدای من

برسد به اهل سماء علی

تو که ای؟ که نام بلند تو ...

به خدا رسانده مرا علی

 

به نجف رسیده مسافری

که رسد به فیض زیراتت

به عنایتت به کرامتت

به  محبتت به شفاعتت

تو بگو به غیر حریم تو

به کجا روم؟ به کجا علی؟

 

چه شود اگر که نگاه تو 

برسد شبی به نگاه من؟

و تو ای سپیده نظر کنی

به من و به روی سیاه من

چه غم از عذاب خدا اگر

که تویی شفیع جزا علی

لب و ما و قصهٔ زلف تو؟ چه توهمی چه حکایتی

من عرفه نفسه فقد عرفه ربه

 

 

انصافا رمضان ماه عجیبی است. همه می‌گویند ماه مهمانی خداست، ثواب‌ها چندبرابر، شیاطین در غلو زنجیر، خواب‌ها عبادت و و و

صادق باشم اما من هیچ حس خاصی تا ماه رمضان امسال نسبت به ماه رمضان نداشتم.

اما امسال از ماه رمضان یک چیز عجیب وجدان و شهود کردم

این شکلی شروع شده بود، از مدتی قبل خصلتی که می‌دانستم خوب نیست را برای بهبودش در خودم تقلا می‌کردم

رمضان شروع شد، و من ابتدای رمضان این حدیث را در جایی برای بار نمی‌دانم چندم دیدم که «ماه رمضان شیاطین در غل و زنجیر هستند»

و روز اول رمضان دیدم آن خصلتی که برای بهبودش تلاش می‌کنم، سراغ من آمد

از خودم پرسیدم، پس اگر شیاطین در غل و زنجیر هستند، چه شد که چنین شد؟ آیا آن‌ها از راه دور و در غل و زنجیر اغوا می‌کنند؟

یا اینکه مشکل منم؟ مشکل نفس من است؟

 

روز دوم و سوم به این موضوع فکر می‌کردم

می‌دانید انسان‌ها در شرایط سخت، اخلاق‌شان عوض می‌شود

مثلا وقتی گرسنه باشند، وقتی درست نخوابیده باشند، وقتی ...

و وقتی فکر می‌کردم به اعمال این ماه، به خودم، به اینکه با وجود اینکه شیاطین در غل و زنجیر هستند چگونه جرم هست، خصلت‌های بد هست و ...

متوجه شدم انگار خدا اعمال این ماه، که ساده‌ترینش گرسنه ماندن و بهم خوردن زمان خواب است، را این شکلی طراحی کرده که انسان‌ها به آن حالتی از خودشان برسند که در نفس درون، آن چیز واقعی که در ناخودآگاه‌شان دارند، برسند و خود خود واقعی‌شان رو بیاید

در واقع شهودم این بود که رمضان ماه خودشناسی خود است، یک طراحی عجیب و دقیق آیینه‌گونه برای این خود واقعی‌ات را ببینی!

اگر مثلا دم افطار به خاطر گرسنگی اخلاقت به هم می‌خورد، یعنی خود واقعی‌ات اخلاقش خوب نیست

اگر با وجود زندانی بودن شیاطین خصلت‌های بد در تو باقی است یعنی خیلی هم شیاطین بندگان خدا مقصر نیستند (اگر چه هستند) ولی تو خودت بیش‌تر مقصری!

خدا ماه رمضان را چنین قرار داده انگار تا من، ما، خودمان را بشناسیم، بتوانیم ناخودآگاه‌مان را متوجه بشویم

و این شناختن احتمالا می‌تواند کمک کند که برویم جهت درمان و اصلاح آن!

 

شب نوزدهم قرآن را که گشودم ابتدایی‌ترین آیه، آیهٔ عذاب بود. بر خودم لرزیدم ... گفتم خدایا من اگر از اشقیا هستم تو که خدایی و بر هرچیز توانایی من را به سعید تبدیل کن

 

امشب، اعمال شب بیست و سه را که می‌خواندم، در دعای پنجم مفاتیح چنین فرازی داشت «و ان کنت من الاشقیاء فامحنی من الاشقیاء و اکتبنی من السعداء ...»

«اگر من از اشقیاء هستم، من را از گروه اشقیاء محو کن و در گروه سعدا بنویس!»

 

و وقتی که به خود بد درونت آگاهی پیدا کرده باشی، این فراز را از عمق جان از خدا تمنا می‌کنی ... خدایا تمنا می‌کنم مرا در گروه سعداء قرار بده

 

امشب اتفاق جالب دیگری هم افتاد،

قبل از اینکه شروع کنم به خواندن مفاتیح و اعمال آن، رو کردم به قبله، گفتم خدایا امتحان سختم نگیر ...

کلا که می‌دانستم ما هر لحظه در حال امتحان شدنیم. اما یک مورد خاص هست که می‌دانستم هر از گاهی خدا بابتش مرا امتحان می‌کند، هر بار سخت‌تر

مدتی بود متوجه بودم که امتحان این موضوع دارد دوباره فرا رسیده، اما امروز متوجه به غامض بودن این بار شدم

امشب رو به قبله گفتم خدایا ضعیفم؛ طاقتم اندک هست، نازک و رنجورم این امتحان که می‌گیری سخت هست؛ امتحان سخت نگیر ... 

بعد حرف زدن با خدا در این مورد، قرآن را به نیت خواندن سورهٔ عنکبوت (امشب وارد شده این سوره خوانده شود) باز کردم

شروع کردم به خواندن «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم، الم، أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ»

(آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم، رها می‌شوند و مورد آزمایش قرار نمی‌گیرند؟)
 

زدم زیر خنده و خنده‌ام با گریه آمیخت ... انگار همین الان همین لحظه بعد از آن همه حرف با خدا که خدایا امتحان را طاقت ندارم و ... خدایا درجا پاسخم را داده بود

انصافا یادم نبود اول سورهٔ عنکبوت چنین آیهٔ محکمی دارد. انگار خدا خیلی صریح و قاطع پاسخ داده بود که بنده‌جانم! چی فکر کردی؟ فکر کردی رهایت می‌کنم و همین که بگی من ایمان دارم کافی است؟ نخیر! ما هر کسی که گفته باشه ایمان آوردم رو امتحان می‌کنیم!

چند دقیقه‌ای با گریه خندیدم و از خواندن قرآن صرف نظر کردم ... 

گفتم خدایا حالا که می‌گویی می‌خواهی امتحان بگیری و می‌دانم داری در چه زمینه‌ای امتحان می‌گیری، تمنا می‌کنم توانش را هم بدهی ... ببین چه قدر رنجور و ضعیف و کم‌توانم ... دست کم توانش را بر من ببخش ... کمکم کن که مردود نشوم و در تمام زمان خواندن سورهٔ عنکبوت و روم و دخان به موضوع امتحانی فکر می‌کردم :))

 

امشب برای ظهور و سلامتی امام عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف دعا کنیم

خدایا دست کم امتحان‌ که می‌گیری دیدن جمال روی مولای‌مان را روزی‌مان کن 

 اللَّهُمَّ أَرِنِی الطَّلْعَةَ الرَّشِیدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِیدَةَ وَ اکحُلْ نَاظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَ اسْلُک بی‌مَحَجَّتَهُ وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ وَ اشْدُدْ أَزْرَهُ وَ اعْمُرِ اللَّهُمَّ بِهِ بِلادَک وَ أَحْی بِهِ عِبَادَک

حسین نهی به قاسم دهد حسن دستور

ز من بپرس که سلطان کربلا حسن است

 

شاعر: نمی‌دانم

الامام اب الشفیق! 

 

 

نو شاعران اگر همگی محتشم شوند

با عالمان اهل قلم هم قسم شوند

مدح تو کار اهل زمین نیست یا علی

گیرم که باغ‌ها و مزارع قلم شوند

شاعر: نمی‌دانم

همه هست آرزویم 

که ببینم زتو رویی

 

یک بار از یکی شنیدم که برای دیدنش باید صبح و شام بگریی

می‌گفت که ملاقات او روتین زندگی‌ آن فرد بوده

- گفته: چه کردی که چنین شدی؟

گفته بوده که خودم را تلاش کردم شبیه صفتی از حضرتش کنم

- مگر می‌شود؟

گفنه: دیدم در زیارت ناحیه حضرتش گفته من صبح شام برای تو خون گریه می‌کنم (۱)

گفته: صبح و شام خودم برای خودم نوحه می‌خواندم و گریه می‌کردم

 

خوش به سعادتش اگر ماجرا راست باشد

داشتم فکر می‌کردم من دیروز و امروز یک سلام خشک و خالی دادم

با کلی انتظار و توقع از حضرتش

و در خلال ماجراهای شهر

چنان دنیا رنگ و لعابش را دور و برم روانه کرد که 

یادش نبودم، حضورش را فراموش کردم

اندوهگین شدم با خودم یاد داستان فوق افتادم

و یک مرتبه این کلمه آمدم توی مخیله‌ام:

«طرید»

 

«طرید» خودش می‌تواند روضهٔ یک کلمه‌ای باشد

اگر عمیق شویم به آنچه که معنا دارد

اگر بخاطر بیاوریم که یکی از القابش «طرید» است

توی لغت‌نامه نوشته: 
طرید. [ طَ ] ( ع ص ، اِ ) رانده شده. نفی و دور کرده شده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شرید. رانده. مطرود. اخراج بلدشده. 

 

این روایت را هم داریم که عیسی خشاب گوید که با امام حسین  علیه‌السلام گفتم: آیا شما صاحب الامر هستید؟ 

فرمودند: لا و لکن صاحب هذا الامر الطرید الشرید الموتور بابیه المکنی بعمه (۲)

 

حالا می‌شود بی‌نهایت شرمسار بود

گریه کرد

 

«الطرید»

 

پی‌نوشت. به این فکر می‌کنم که او در «لیلة‌الرغائب» چه دعایی می‌کند؟

پی‌نوشت ۲. گریه صبح و شام لیاقت می‌خواهد. کاش زین پس دست کم شب‌های جمعه روضه بنویسم



(۱): لأَندُبَنَّک صَباحاً و مَساءً و لأَبکینَّ عَلَیک بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً

(۲): حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ حَدَّثَنِی حَمْدَانُ بْنُ مَنْصُورٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عِیسَى الْخَشَّابِ قَالَ: قُلْتُ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع أَنْتَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ قَالَ لَا وَ لَکِنْ صَاحِبُ الْأَمْرِ الطَّرِیدُ الشَّرِیدُ الْمَوْتُورُ بِأَبِیهِ الْمُکَنَّى بِعَمِّهِ یَضَعُ سَیْفَهُ عَلَى عَاتِقِهِ ثَمَانِیَةَ أَشْهُر (کمال‌الدین و تمام النعمة ج۱ ص ۳۱۸)

 

 

 

ای شکوهت فراتر از باور

ای مقامت فرا تر از ادراک

وصف تو درک لیله القدر است

فهم ما از تبار ما ادراک

کوثری بی کرانه دریایی

ما و ظرف حقیر این کلمات

باید از تو نوشت با آیات

باید از تو سرود با صلوات

آیه در آیه وصف تو جاری‌ست

«فتلقّی...»، «مباهله»، «کوثر»

در دل «انما یرید الله...»

در «فصل لربک و انحر»

...

شاعر: سید محمد جواد شرافت

 

تقریبا تمام شد
مانده همهٔ اعداد انگلیسی را فارسی کنم
یک بار دیگر یا دو بار دیگر بخوانمش
و البته چکیده و خاتمه را هم بنویسم

همین شاید یک هفته زمان بگیرد
و بعد درخواست تمدید سنوات بدهم و البته امیدوار باشم قبل از شروع ترم بعدی، مقاله‌ای پذیرفته شود و من احراز صلاحیت برای دفاع (۱)

به فهرست نگاه می‌کنم
یک‌طوری است
توی سه چهار تا عنوان صحت و تمامیت دارم

به این فکر می‌کنم روز قیامت نامهٔ اعمالی که به دست‌مان می‌دهند چه شکلی است؟
مثلا یک طومار کاغذی می‌دهند به دست‌مان؟
یا یک چیزی شبیه تبلت یا آی‌پد؟
خیال‌انگیز است اگر مثلا یک چیزی شبیه این‌ها بدهند اولش یک فهرست از سال‌های عمرت داشته باشد
فصل اول تولد
فصل دوم خردسالی

فصل سوم کودکی

فصل چهارم نوجوانی

فصل پنجم جوانی

فصل ششم ...

 

توی هر فصل یک سری عناوین تکراری هم شاید باشد
خیال‌انگیز است که مثل همین لینک‌های آبی‌رنگ بشود روی‌شان کلیک کرد یا لمس کرد رفت فیلم آن عنوان را با جزئیات تمام از چند دوربین مختلف تماشا کرد

این خیال‌انگیزی وهم‌انگیز می‌شود اگر کاری را که انجام داده‌ای از دیدنش شرمنده شوی
وحشت‌انگیر است اگر فیلم را روی یک اسکرین قابل تماشا برای تمام مردمی که در محشر حضور دارند به نمایش بگذارند
فلانی توی اتاقش موقعی که کسی نبود چه کرد و چه نکرد

البته برای کسی که عمل خوبی نکرده هولناک است

فرض بر این هست که در تمام زندگی داریم به این فکر می‌کنیم که کسی دارد ما را می‌بیند، ما را شاهد است، از افکار و اعمال ما با خبر است

اگر آن شاهد و گواه همیشگی را در نظر داشته باشیم
چه بسا وحشت‌انگیز بودن فیلم تبدیل به غرورانگیز بودن بشود؛ به اینکه چه‌ها که کسی نمی‌دانست برای رضا خدا کردم و حالا خدا دارد به همه نشان می‌دهد ...

 

به فهرست تزم نگاه می‌کنم و به لینک‌های که می‌توانم با فشردن‌شان بروم توی فصلش و اصلاح‌شان کنم

اما زندگی ...

افسوس که نمی‌شود روی فصل‌های زندگی کلیک کرد و رفت برگشت اصلاح‌شان کرد

اگر بخواهی فقط شاید بتوانی از این لحظه شروع کنی به بهتر نوشتن




(۱) فراموش کردم بنویسم که باید اسلاید هم حاضر کنم :-|