اَفَلایَنظُرونَ اِلیَ الاِبِلِ کَیفَ خُلِقَت؟!

آیا تا بحال به شتر توجه کردین ببینین خلقتش چه شکلیه؟ بقیه چیزا چه طور؟

اَفَلایَنظُرونَ اِلیَ الاِبِلِ کَیفَ خُلِقَت؟!

آیا تا بحال به شتر توجه کردین ببینین خلقتش چه شکلیه؟ بقیه چیزا چه طور؟

۹۵ مطلب با موضوع «همین طوری بدون تامل :: پرت و پلا» ثبت شده است

گاهی به مو می‌رسد و الان از آن موقع‌هاست. فقط این سوال مرا نگه می‌دارد:


Why there is something rather than nothing?

 

پلکی بزن که هدایت شود دلم
حر با نگاه تو سپر را زمین گذاشت

 

نتیجهٔ اقدام دیروزم منفی بود
البته این احتمال را می‌دادم
ولی دست کم خودم را در آینده سرزنش نخواهم کرد که چرا برای آن حتی یک قدم هم بر نداشتی و عنوانش نکردی؟

شاید اگر مورد آخر بی‌تاثیر بود باز هم تلاش می‌کردم ولی نمی‌توان دل انسان‌ها را عوض کرد و می‌دانم ادامهٔ تلاش من شایسته نیست

من هم که نتیجه را سپرده بودم به امام زمان. دیگر چه حرفی باقی می‌ماند؟ 

وقتی نتیجه را سپرده‌ام به ایشان یعنی اینکه هر طور ایشان بخواهند می‌تواند اتفاقات تغییر کند؛ او حتی می‌تواند خیال و دل و فکر افراد را تغییر دهد و حال که چنین شده یعنی ایشان چنین چیزی نخواسته و خب دیگر چه حرفی می‌ماند؟ هر آنچه که او اراده کند همان مطاع باید باشد. عمری توی جامعهٔ کبیره خواندم بابی انت و امی و نفسی. اگر راست بگویم باید به آنچه برایم مقدر می‌شود رضایت بدهم. تلاشم را هم که کردم.

اگرچه شاید تا مدتی که نمی‌دانم چه قدر خواهد بود دلسرد و بی‌روح باشم ولی دست‌کم پریشان‌حال و آشفته نیستم

به برادر بزرگم گفتم نیت‌‌های استخاره‌‌ها را و ماجرا را
گفت برداشتت درست نبوده از استخاره‌ها و حتی به نظرش برعکس بوده و استخارهٔ اول چندان خوب نبوده و استخارهٔ دوم خوب
گفت کاری که می‌خواستی بکنی عقلی بوده نه احساسی

گفت تا آنجایی که مرا می‌شناسد کارهایم عقلی بوده‌اند و نه احساسی 
و بازم نداشت از انجام دادنش

تهش گفت حتی اگر نشود دست‌کم خیالت راحت می‌شود از اینکه برایش تمام تلاشت را کرده‌ای

هیچ وقت در آینده خودت را سرزنش نخواهی کرد که ای کاش این کار می‌کردی 

 

صادق باشم اگر عقلی بوده از عقلم می‌ترسم که چنین کاری را پیشنهاد داده. قبلا از احساسم می‌ترسیدم الان از عقلم هم.

انجامش دادم و هیچ ایده‌ای ندارم که نتیجه‌اش چه خواهد شد

فقط به امام زمان گفتم خودتان نتیجه را تبدیل کنید به هرچه صلاح هست من که نمی‌دانم خیر در چه چیزی است...

می‌دانم اگر انجام کارم نتیجهٔ عملی داشته باشد، احتمالا پس از عطف زندگی، همهٔ فامیل درباره‌اش پچ پچ خواهند کرد. عده‌ای تحسین می‌کنند و عده‌ای سرزنش و حتی شاید کسی از آن علیه من سوء استفاده کند و به من طعنه یا کنایه بزند

به هر حال امروز انجامش دادم و نتیجه‌اش را سپردم به خدا و امام زمان

دغدغه‌ام مقداری کم شد. حال کمی فکرهای آشفته ذهنم را رها کردند اگرچه هنوز می‌آیند و می‌روند ولی دست کم این یک مورد دیگر مرا از انجام‌ کارها نمی‌تواند باز بدارد چون تمام تلاشم را دست کم فکر می‌کنم که کرده‌ام

 

اگر به مذهبِ تو خونِ عاشق است مُباح

صلاحِ ما همه آن است کان تو راست صلاح

سَوادِ زلفِ سیاهِ تو جاعِلُ الظُّلُمات

بَیاضِ رویِ چو ماهِ تو، فالِقُ الاَصباح

ز چینِ زلفِ کمندت کسی نیافت خلاص

از آن کمانچهٔ ابرو و تیرِ چشم، نَجاح

ز دیده‌ام شده یک چشمه در کنار روان

که آشنا نکند در میان آن، مَلّاح

لبِ چو آبِ حیاتِ تو هست قُوَّتِ جان

وجودِ خاکیِ ما را از اوست ذکرِ رَواح

بداد لعلِ لبت بوسه‌ای به صد زاری

گرفت کام دلم زو به صد هزار اِلحاح

دعای جانِ تو وردِ زبان مشتاقان

همیشه تا که بُوَد متصل مَسا و صَباح

صَلاح و توبه و تقوی ز ما مجو حافظ

ز رند و عاشق و مجنون کسی نیافت صلاح

 

حافظ

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۳۰ آبان ۹۸ ، ۱۸:۴۵