960126 عرفه
هفته گذشته رسیدیم به روایتی از اصول کافی جلد یک حدود صفحه ۲۳۸ (ترجمه مصطفوی)
در این روایت یکی از اصحاب زمان امام صادق علیهالسلام به نام منصور بن حازم (حزم=اندیشه، معلوم میشود آدم اندیشمندی بوده که ملقب بوده به منصور ابن حازم) میرسد خدمت ایشان تا اندیشههایش را برای ایشان بگوید و از درستی یا نادرسی آن آگاه شود (این عمل عرضه دین به امام زمانشان یک کار عادی بوده تا بفهمند که درست فهمیدهاند یا نه)
همان اول روایت میگوید:
قالَ: قلتُ لأبی عبدالله علیهالسلام ان الله أجلُّ وَ اَکرَمُ مِن أن یُعرفَ بِخَلقه بَل الخلق بُعرفونَ بالله قال: صدقتَ قلتِ ...
گفت: عرض کردم به ابی عبدالله علیهالسلام که همانا خدا برتر و بزرگوارتر از این است که به خلقش شناخته شود، بلکه مخلوق به خدا شناخته میشود. فرمود: راست گفتی. عرض کردم: ...
خیلی همین جملهٔ اول منصوربن حازم جالب است. آدم فکر میکند خب یعنی که چی؟ خدا به خلقش سناخته نمیشود بلکه خلق بخدا شناخته میشود.
فکر میکنم در مورد علم مکنون پروردگار قبلا نوشته بودم. علمی است که صرفا مطلقا مخصوص خداست. ما فقط و فقط از وجود آن علم باخبریم و هیچ چیزی دربارهٔ آن نمیدانیم.
آیا میتوانیم این موضوع را برای تمام چیزهایی که در مورد خدا میدانیم بسط دهیم؟
مثلا میدانیم خدا بزرگ است. چه قدر بزرگ است؟ البته نمیتوانیم چنین سوالی بپرسیم، چون خدا قدر ندارد و اگر بخواهیم با هر مقیاس یا هر راه توصیفی بزرگی خدا را شرح دهیم خدا را محدود کردهایم. هر روز هنگام نماز میگوییم: الله اکبر
در روایتی یکی از ائمه از اصحابشان میپرسند میدانی الله اکبر یعنی چه؟ او جواب میدهد: پسر رسول خدا بهتر میداند. ایشان در پاسخ میفرمایند: الله اکبر عن یوصف (خدا بزرگتر است از آنکه بتوانی او را توصیف کنی) لذا اگر صفت بزرگ بودن خدا را در نظر بگیریم متوجه میشویم که تنها چیزی که میدانیم این است که خدا بزرگ است. منظورم این است که صرفا ار وجود این صفت برای خدا با خبریم و از چگونگی آن هیچ اطلاعی نداریم.
این موضوع را برای تمام صفات دیگر خدا میتوان تعمیم داد.
مثلا میدانیم خدا مهربان است. فرمودهاند: از مادر نسبت به طفلش مهربانتر، اگر مثال دیگری از مهربانی وجود داشت بدون تردید آن مثال را میآوردند و میگفتند از آن مهربانتر ... مهربانی خدا حد ندارد
نه تنها مهربانی بلکه دیگر صفات او نیز اینچنین است. ما هیچ چیز دربارهٔ آنها نمیتوانیم بگوییم ... هیچ توضیحی که آن را توصیف و شرح دهد نمیتوانیم بدهیم چرا که توضیح محدود است و خدا نامحدود ...
حالا با این مقدمه این جمله منصوربن حازم که به امام عرضه میکند را یک بار دیگر مرور کنیم:
خدا بزرگوارتر و برتر از آن است که به خلقش شناخته شود
هیچ خلقی نمیتواند شناخت خدا را بیان کند، چون مخلوق است (مثلا در نظر بگیرید یک چیزی زیرمجموعه مطلق یک چیز دیگر است. آن زیرمجموعه توان این را ندارد که بتواند مجموعهای که او را در برگرفته را توصیف کند)
پس چطوری میتوان خدا را شناخت؟ اگر نمیشود، پس صحرای عرفات برای چه میرویم؟ آنجا قرار است چه چیزی را بشناسیم؟ اصلا روز عرفه برای چیست؟ دعای عرفه چه بود که امام حسین خواندند و از آن روز تا به اکنون ما آن را تکرار میکنیم؟
یک جواب به ذهن میرسد و آن جمله دوم منصوربن حازم است.
مخلوقات به ارادهٔ خدا، همان میزان که او میخواهد، او را درک میکنند و میشناسد.
مثال حال خوبی که در یک نماز یا یک دعا به آدم دست میدهد و درکی از مهربان بودن خدا پیدا میکند. خدا آن را در دل بندهاش میگذارد.
این دعا که از ائمه به ما رسیده بسیار جالب است:
اللهم عرفنی نفسک (خدایا خودت را به من بشناسان)
فانک ان لم تعرفنی نفسک لم عرف رسولک (اگر تو خودت را به من نشناسانی من رسولت را نخواهم شناخت)
اللهم عرفنی رسولک (خدایا رسولت را به من بشناسان)
فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک (که اگر تو رسولک را به من نشناسانی، حجت تو را نخواهم شناخت)
اللهم عرفنی حجتک (خدایا حجتت را بر من بشناسان)
فانک ان لم تعرفنی حجتک ظللت عن دینی ( پس بدرستی که اگر حجت تو را نشناسانی در دینم گمراه میشوم)
....
قسمتی از دعای عصر غیبت مفاتیحالجنان شیخ عباس قمی
در ادامه این دعا از خدا میخواهیم که رسولش و سپس حجش را نیز بر ما بشناساند.
جالبی این دعا بیشتر میشود. چون خدا باید رسولش، حجتش را بشناساند ... رسول و حجت خدا ما را به صفاتی که برای خدا وجود دارد رهنمون میکنند اما شناخت خدا را خود خدا میشناساند.
- ۹۶/۰۲/۰۱