۰۶۳-عقل
خدا بیامرزد پدربزرگم را، آخرین چیزی که از او خوب بیاد دارم این بود که همگی محضرش در مشهد جمع بودیم. عمویم گفت آقاجان ما همه اینجاییم یک نصیحتی به ما بکنید
با یک لهجهٔ شیرازی غلیظی گفتند «بیرید عقل بخوید! ای امام رضا رو میبینید؟ برید دست گداییتون رو جلوش دراز کنید بگید عقل میخوید! بیرید عقل بخوید!» خودشون هم دستشون رو دراز کردند
امروز این حدیث را خواندم یادشان کردم :)
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ اَلْأَحْمَرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ اَلدَّیْلَمِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فُلاَنٌ مِنْ عِبَادَتِهِ وَ دِینِهِ وَ فَضْلِهِ فَقَالَ کَیْفَ عَقْلُهُ قُلْتُ لاَ أَدْرِی فَقَالَ إِنَّ اَلثَّوَابَ عَلَى قَدْرِ اَلْعَقْلِ إِنَّ رَجُلاً مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ کَانَ یَعْبُدُ اَللَّهَ فِی جَزِیرَةٍ مِنْ جَزَائِرِ اَلْبَحْرِ خَضْرَاءَ نَضِرَةٍ کَثِیرَةِ اَلشَّجَرِ ظَاهِرَةِ اَلْمَاءِ وَ إِنَّ مَلَکاً مِنَ اَلْمَلاَئِکَةِ مَرَّ بِهِ فَقَالَ یَا رَبِّ أَرِنِی ثَوَابَ عَبْدِکَ هَذَا فَأَرَاهُ اَللَّهُ تَعَالَى ذَلِکَ فَاسْتَقَلَّهُ اَلْمَلَکُ فَأَوْحَى اَللَّهُ تَعَالَى إِلَیْهِ أَنِ اِصْحَبْهُ فَأَتَاهُ اَلْمَلَکُ فِی صُورَةِ إِنْسِیٍّ فَقَالَ لَهُ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا رَجُلٌ عَابِدٌ بَلَغَنِی مَکَانُکَ وَ عِبَادَتُکَ فِی هَذَا اَلْمَکَانِ فَأَتَیْتُکَ لِأَعْبُدَ اَللَّهَ مَعَکَ فَکَانَ مَعَهُ یَوْمَهُ ذَلِکَ فَلَمَّا أَصْبَحَ قَالَ لَهُ اَلْمَلَکُ إِنَّ مَکَانَکَ لَنَزِهٌ وَ مَا یَصْلُحُ إِلاَّ لِلْعِبَادَةِ فَقَالَ لَهُ اَلْعَابِدُ إِنَّ لِمَکَانِنَا هَذَا عَیْباً فَقَالَ لَهُ وَ مَا هُوَ قَالَ لَیْسَ لِرَبِّنَا بَهِیمَةٌ فَلَوْ کَانَ لَهُ حِمَارٌ رَعَیْنَاهُ فِی هَذَا اَلْمَوْضِعِ فَإِنَّ هَذَا اَلْحَشِیشَ یَضِیعُ فَقَالَ لَهُ ذَلِکَ اَلْمَلَکُ وَ مَا لِرَبِّکَ حِمَارٌ فَقَالَ لَوْ کَانَ لَهُ حِمَارٌ مَا کَانَ یَضِیعُ مِثْلُ هَذَا اَلْحَشِیشِ فَأَوْحَى اَللَّهُ إِلَى اَلْمَلَکِ إِنَّمَا أُثِیبُهُ عَلَى قَدْرِ عَقْلِهِ .
به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:فلانى در عبادت و دیندارى و فضیلت چنان و چنین است
فرمود: عقلش چگونه است؟ گفتم:نمىدانم سپس فرمود پاداش به اندازه عقل است، مردى از بنى اسرائیل در جزیره دورافتادهاى خدا را عبادت مىکرد،همه آن مکان سبزهزار بود و درختان انبوه و آبهاى روان داشت،فرشتهاى بر او گذشت و عرض کرد: پروردگارا مزد عبادت این بنده خویش را به من بنمایان،خدا ثواب وى را به او نشان داد و فرشته آنرا کم شمرد (ظاهرا دیده چه قدر این بنده خدا عبادت میکنه ولی چه قدر پاداشش کمه!)،خدا به او وحى کرد: همراه او باش،آن فرشته به صورت آدمیزاد نزد وى آمد،عابد از او پرسید:کیستى؟
گفت:من مردى خداپرستم که آوازههاى خداپرستى تو را شنیدم و آمدم تا با تو عبادت کنم،آن روز را با او گذراند، فردا صبح فرشته تازه وارد،به او گفت: اینجا بسیار پاکیزه و دلچسب است و براى عبادت بسیار خوب مىباشد، عابد گفت:اینجا یک عیب دارد، پرسید:چه عیبى؟ گفت: پروردگار ما حیوانى ندارد، اگر الاغى داشت برایش مىچراندیم، به راستى این علفها ضایع مىشود، آن فرشته به وى گفت: پروردگارت الاغ ندارد؟ گفت:اگر داشت این همه علف از بین نمىرفت.
خدا به آن فرشته وحى کرد:به اندازه عقلش به او ثواب مىدهم.
بیهوده نیست که این را داریم که خواب عالم افضل است از عبادت و شبزندهداری جاهل
عقل بخواهیم
- ۰۳/۰۷/۱۴