گدایی
راست میگویند
گدایی که هزینه و سرمایه نمیخواهد ...
میروی یک گوشه اتراق میکنی
دستت را دراز میکنی
و ملتمسانه و با خواهش تمنا میکنی
یا به تو ترحم میکنند و تو را چیزی میبخشند
یا اینکه چیزی گیرت نمیآید
در هر صورت چیزی که از دست ندادهای!
چه اشکال دارد اگر هزار بار گدای در خانهٔ او باشی؟
هزار بار دستان خالیات را نشانش دهی
هزار با از او تمنا کنی که دستکم لحظهای چشمان تو را از جمال زیبای صورتش بهرهمند کند
شاید از روی سیاه و بار گناهت که بجای یاری تنهاییاش، سربار محبتاش هست چشمپوشی کند
و
رخ بنماید
قبلا ها یادم هست که خیلی دلم میخواست جمال روی صاحبامرو الزمانم را ببینم. نمیدانم چه شد که از آنحا به اینجا کشیده شدم. یکهو به خودم نگاه کردم و دیدم: ئه! چرا حال آن موقعام را ندارم؟ یک صدایی از درون گفت: چونکه درگیر دنیا شدی و دغدغههای زمینیات زیاد شد، یک صدای دیگر گفت: حتی اگر مثل قبلا هم بودی قرار نبود که ببینی و شاید این فهمیدن که قرار نیست ببینی تو را کمکم دور کرده و خودت نفهمیدی
چه خوب شد امروز این جمله را شنیدم
گدایی که سرمایه نمیخواهد ...
من بیآبرو و سیاهرو هم میتوانم گدایی بارگاه تو را کنم
دستانم خالیام را نشان میدهم
با صدایی لرزان میگویم:
بابی انت و امی و نفسی! قربانت شوم ... الهی که چشم بد از تو دور باشد! میشود مرا گوشهٔ چشمی کنی؟
- ۹۵/۱۱/۱۴