معرفت
معرفت شاید که نه حتما جزو مهمترین چیزهاست ...
این حدیث که «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلة» کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است
مرگ جاهلیت ...
عبارت «مرگ جاهلیت» خیلی ناخوشایند است، آدم از اینکه جاهل بماند و به این سیاق بمیرد باید وحشت کند و من از این رو
دوست داشتم بدانم معرفت چیست، معرفتی که اینجا گفته شده باید یک چیز خاص باشد که وقتی آدم به دستش آورد متوجه خاص بودنش بشود و جهالت رهیده شود.
و من دنبال معرفت بودم هستم
و تا بحال از اِن نفر پرسیدم که «معرفت اکتسابی است یا اعطایی»؟ بالاخره این معرفتی که این قدر مهم هست را ما خودمان باید برویم دنبالش؟ و خودمان کسبش کنیم؟
توی کتابها و سخنرانیها بعید میدانم پیدا شود
یا اینکه اعطایی است ... خدا باید لطفش را شامل بندهای کند و آن را به او بدهد؟ این شکلی بندهای که به مرگ جاهلیت مرده عذر دارد چون میگوید به من داده نشد
پس اکتسابی است؟ پس چگونه است این اساتید الهیات و غیره بینشان معرفتی موجود نیست؟ دیگر ایشان از ما بیشتر و بیشتر مطالعه و کسب دانش داشتهاند ... (البته من که باشم بگویم چه کسی با معرفت هست چه کسی نیست حس خودم را میگویم وگرنه من که معرفت سنج ندارم)
تا
تا دیروز که داشتم با ماتوبوس بیآرتی میرفتم دانشگاه، برای اینکه از وقتم استفاده کرده باشم هم توی گوشم زیارت عاشورا گذاشته بود؛
نمیدانم چه شد که انگار برای اولین بار بود این فراز را میشنیدم، منی که این همه زیارت عاشورا خوانده بودم
«فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذی اَکْرَمَنی بِمَعْرِفَتِکُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِیاَّئِکُمْ»
معرفت نه اکتسابی است و نه اعطایی ... معرفت خواستنی است. یعنی شاید بهتر است بگویم یکجورایی یک ترکیب خطی از کسب و اعطا است ...
باید بروی بگویی من معرفت میخواهم! لطفا به من معرفت بدهید، این قدم من است برای داشتن معرفت، و بعد او اعطا میکند و این قدم اوست ...
چه قدر ساده، چه قدر عجیب ...
و میخواهم حالا همین فردا بروم مشهد که نزدیکترین راه است بگویم من معرفت میخواهم :)
جالبتر اینکه فراز بعدی همین قسمت در زیارت عاشورا این است: «وَ رَزَقَنِی الْبَراَّئَةَ مِنْ اَعْداَّئِکُمْ » اینکه بتوانی از آن دو نفر برائت بجویی روزی است! اینچنین نیست که هر کسی بتواند داشته باشدش
- ۰۳/۰۶/۲۹