بدون عنوان هفتاد و هفت
دوباره آمدم درمانگاه
نشستم رو صندلی تا نوبتم را صدا کنند بروم برای پدرم نوبت بگیرم
آن طرف صدای دعوای منشی و یک مراجعه کننده بلند هست
این قسمت دعوا نظرم را جلب میکند
+: تومگه کی هستی؟ چرا به شخصیت من احترام نمیگذاری؟ فقط یکمنشی هستی
ـ: یک منشی که مدرک فوقلیسانس مامایی دارد
+: اصلا بگو دکتری، شعور مهم هست!
بله ... عاقبت مدرکگرایی و احترام گذاشتن بیخود با توجه به مدرک همین میشود. آن که آن پشت نشسته احساس خود تحقیری دارد احتمالأ که با این همه زحمت نشسته پشت پیشخوان و دارد نقش یک منشی را ایفا میکند و از این رو به مراجعهکنندگان نگاهی از بالا به پایین دارد و برخوردهایی بسیار زننده
همین امروز که اینجا نشستهام این سومین دعوای بین مراجعهکننده و منشی را می شنوم
صرفا برایم سوال هست اینها که پشت پیشخوان هستند آدم و انسان هم هستند؟ خودشان بیمار داشتند؟ توی چشمم چه قدر انسانهای حقیری هستند که فکر میکنند با این برخورد بزرگ میشوند
توی فکرم کسی که توی چنین جایگاهی باشد اگر برخورد خوبی داشته باشد احتمالا چه قدر برای خدا عزیز هست... و احتمالا دلیل اصلی این هست که خدا را فراموش کردیم
صدای دعوا و همهمه چهارم را میشنوم
توی بلندگو انتظامات میگوید محبت کنید تجمع نکنید و تا شماره شما رو صدا نکردند مراجعه نکنید تا کار شما و عزیزانتون زودتر انجام شود
دلم بحال مردمی که از اطراف شیراز یا از شهر دیگر آمدند میسوزد
بین صداها صدای یک خانم را میشنوم که میگوید: بخدا من سه روز است دارم میروم میآیم چرا هر روز میگویید بروید فردا بیایید؟ صدای پشت پیشخوان: عدهای اینترنتی میگیرند و پر میشود
دل شوره دارم که نوبت من برسد من هم دعوایم بشود
شماره ۲۰۸ را خوانده و من شماره ۲۳۵ هستم
این شماره را ساعت ۶:۳۰ گرفتم نمیدانم آنهایی که قبل از من آمدند چه ساعتی آمدند
- ۰۴/۰۴/۲۶