اَفَلایَنظُرونَ اِلیَ الاِبِلِ کَیفَ خُلِقَت؟!

آیا تا بحال به شتر توجه کردین ببینین خلقتش چه شکلیه؟ بقیه چیزا چه طور؟

اَفَلایَنظُرونَ اِلیَ الاِبِلِ کَیفَ خُلِقَت؟!

آیا تا بحال به شتر توجه کردین ببینین خلقتش چه شکلیه؟ بقیه چیزا چه طور؟

بدون عنوان هفتاد و شش

چهارشنبه, ۱۹ تیر ۱۴۰۴، ۰۳:۵۱ ب.ظ

به نظرم منشی‌ها، آن‌هایی که پشت پیشخوان هستند، انتظامات آدم‌های دون و پستی هستند که چون خودشان مقام و جایگاهی از دید خودشان ندارند. با بی مخلی به مردم، با جواب مردم را ندادند، با بد جواب مردم را دادند، با تلف کردن وقت مردم می‌خواهند عقده گشایی کنند و توی دل‌شان جایگاهی داشته باشند

 

پدرم بدجوری مریض هست، دکتری که قبلا عملش کرده بود نتایج عکس‌های جدید را که دید گفت این عمل سختی است کار من نیست، توی شیراز فقط دکتر ایکس و دکتر ایگرگ و دکتر زد می‌تواند این عمل را انجام بدهد

 

هفته پیش آمدیم، پشت پیشخوان گفت وقت دکتر تمام شده، گفتم برگه دارم از دکتر دیگر، برگه را برد پیش دکتر برگشت گفت دکتر گفته وقت بدهم ولی سیستم قطع هست تا هشت شب ماندیم بیمارستان و گفتند سیستم قطع هست و گفتند چهارشنبه دیگر بیایید، صبح زود ساعت هفت بیایید بدون نوبت پیش خودم 

 

جمعه بعد از روضه مان حال پدرم این قدر بد بود که بنده خدا خودش پایش را به قبله دراز کرده بود، دمای بدنش بسیار بالا بود و در تب می‌سوخت کمی بعدتر شروع کرد به لرز... ترس برم داشت که نکند ...

زنگ زدم عمو شرح ماوقع را گفتم عمو نسخه آنتی بیوتیک نوشت و توی شب رفتم گرفتم و برگشتم دادم به پدر

 

امروز چهارشنبه بود، هفت بیمارستان بودم، جمعیت زیادی نوبت به دست حضور داشتند، همان خانم با لحن بدی با همه حرف می‌زد، بنشینید ...

 

گفتم ببخشید تند جوابم داد برو بشین خانم گفتم چهارشنبه گذشته آخر وقت خودتان گفتید صبح بدون نوبت بیایم به خود شما بگویم باز با لحن بد و صدای بلندی جوابم را داد

 

رفتم نوبت گرفتم ۲۵۶، گریه‌ام گرفت ... می‌دانستم با این شماره دیگر از دکتر ایکس باز وقت به ما نمی‌دهند. خانم بغل‌دستی دلش سوخت یکهو از جیبش نوبت دیگر خودش را داد به من گفت من و پدر شوهرم باهم آمدیم، نوبت او زودتر هست این یکی برای تو باشد

شماره نوبت ۱۸۱ بود

همین که ۱۸۰ را خواند اعلام کردند که دکتر ایکس نوبت‌های امروزش پر شده بروید برای روز دیگر

 

عصبانی رفتم پیش خانم پشت پیشخوان گفتم شما باید یک نوبت دکتر ایکس به من بدهید من هفته گذشته تا آخر وقت مانده بودم!!!! پدر من حالش بد هست، گفت ئه راستی شمایید... نوبت داد و گفت شکا ساعت ۱۴ بیایید نوبت یک بروید تو

 

 

الان ساعت ۱۵:۴۸هست من ۱۳:۴۵ اینجا بودم. انتظامات دون و پست آن خانم را دید و من برگه را به وی نشان دادم ولی انگار نه انگار همین‌طور آدم‌های مختلف را صدا می‌کند جز پدر من

الهی ...

 این قدر آدم‌ها را اذیت می‌کنید و برای وقت آدم‌ها هیچ ارزشی قائل نیستید...امیدوارم آن دنیا سر صراط هزار هزار هزار برایر معطل‌تان کنند

 

 

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی