بدون عنوان هشتاد و شش
چهارشنبه, ۶ شهریور ۱۴۰۴، ۰۹:۵۹ ق.ظ
برای پدرم آمپولش را میزنم
بعد که سوزن را در میآورم و پنبهٔ الکی را جای آن نگه میدارم؛ بالای جایی که دستم روی بازویش هست را میبوسم و بعد هم لپش را دوباره بوسه میزنم
میگوید: توی درمانگاه چنین کارهای نمیکنند؛
خندهام میگیرد
خدایا با ما مهربان باش
- ۰۴/۰۶/۰۶