با چه کیفیتی به خدا معرفت داریم؟
در نوشتار زیر سعی بر این داریم تا به صورت اجمالی و در عین حال کامل مباحثی را پیرامون معرفت به پروردگار بازگو کنیم.
قبل از هر چیز بجاست معرفت را تعریف کنیم. در این نوشتاز منظور ما از معرفت آگاهی و شناخت است. هنگامی که عبارت معرفت داشتن نسبت به چیز به کار برده میشود منظور این است که نسبت به چیز مطرح شده شناخت و آگاهی داریم. میتوان گفت معرفت درجهای از علم و دانش است که نسبت به چیزی داریم. با این تعریف، معرفت زیرمجموعهٔ علم قرار میگیرد.
در زیر سه موضوع درباره معرفت به خداوند معرفی شده است که هر یک را توضیح خواهیم داد.
- معرفت اثباتی عقلی
- معرفت بالآیات
- معرفت بالله
معرفت اثباتی عقلی
عقل وسیله و مخلوقی است که خداوند در اختیار انسانها قرار داده تا بتوانند با آن بین چیزها تمایز قائل شوند و نتیجهگیری کنند. شاید بتوان عقل را به نوعی ماشین محاسبه تصور کرد که وقتی اطلاعات مختلف به عنوان ورودی به آن داده میشود آنها را پردازش کرده و یک خروجی متناسب به بیرون میدهد. اما از آنجایی که عقل مخلوق و محدود است پس نتیجهای که نسبت به شناخت خدواند میتواتد استنتاج کند محدود است. برای مثال توجه کنید که وقتی دادههای زندگی خودمان را به عقل میدهیم، عقل میتواند نتیجهگیری کند که لحظهای از زمان وجود داشته است که ما از نبود به بود تبدیل شدهایم و وجود پیدا کردهایم. به عبارت دیگر نقطهٔ بدء داشتهایم. همچنین عقل میتواند استنتاج کند که ما موجوداتی بسیار نیازمند و محتاجیم. در مورد اثبات وجود خالق نیز وقتی دادههای خودمان و جهانی که در آن زندگی میکنیم را به عقل میدهیم، عقل به عنوان خروجی این را صادر میکند که چنین آفرینش صاحب، خالق و مالکی دارد.
حدیث زیر دربارهٔ توانایی عقل دربارهٔ پی بردن به آفریدگار از امام صادق علیهالسلام به ما رسیده است.
امام صادق علیه السلام در حدیثى طولانى فرماید: آغاز و نخست هر چیز و نیرو و آبادانى آن که هر سودى تنها به آن مربوط است عقل است که آن را خدا زینت و نورى براى خلقش قرار داده. با عقل بندگان خالق خود بشناسند و دانند که آنها مخلوقند و او مدبر و ایشان تحت تدبیر اویند و اینکه خالقشان پایدار و آنها فانى میباشند و به وسیله عقول خویش از دیدن آسمان و زمین و خورشید و ماه و شب و روز استدلال کردند که او و اینها خالق سرپرستى دارند ناآغاز و بىانتها و با عقل تشخیص زشت و زیبا دادند و دانستند در نادانى تاریکى و در علم نور است اینست آنچه عقل بآنها رهنما گشته. عرض شد: آیا بندگان میتوانند بعقل تنها اکتفا کنند (و در پى تحصیل علم و ادب برنیایند) فرمود: عاقل برهبرى همان عقلى که خداوند نگهدار او و زینت و سبب هدایتش قرار داده میداند که خدا حق است و پروردگار اوست و میداند که خالقش را پسند و ناپسندیست و اطاعت و معصیتى، و عقلش را بتنهائى راهنماى باینها نمىبیند و میفهمد که رسیدن باین مطالب جز با طلب علم ممکن نیست و اگر به وسیله علمش باینها نرسد عقلش او را سودى نداده پس واجب است بر عالم طلب علم و ادب نماید که بىآن استوار نماند.
اصول کافی باب عقل و جهل ذیل حدیث ۳۴
در حدیث فوق امام صادق علیهالسلام عقل را به نور توصیف فرمودهاند. عقل مانند نوری است که در تحت آن میتوانیم اجسامی که در تاریکی از دیدن آنها عاجز بودیم را ببینیم. نور عقل به ما مینمایاند که باید خالقی داشتهباشیم که ازلی باشد یعنی قبل از ما و هرچیز دیگر بوده باشد و او باید مدبری باشد که تدبیر امور جهان خلقت و آفرینش در دستان اوست. این خالق بر خلاف ما که فانی هستیم، باقی است و بی انتها و همیشه خواهد بود.
توجه کنید که تمام اطلاعاتی که عقل میتواند استنتاج کند مربوط میشود اقرار به وجود چیزهایی که گفته شد. خود عقل در مییابد که خالق جهان باید محبت و کراهتی داشته باشد اما نمیتواند خودش به تنهایی بفهمد که محبت و کراهت، اطاعت و معصیت این خالق چیست و از این رو نیاز به یک حجتی بیرونی، فرای عقل حس میشود که با آن بتواند چیزهایی نمیداند را در بیابد.
این حجت بیرونی، نبی رسول یا امام معصوم میتواند باشد که با سرچشمهٔ وحی ارتباط دارد. ایشان اگرچه در آفرینش ظاهری همچون ما انسانها هستند اما فرای تصور عقل انسان میتوانند دانشی که عقل از استخراج آن ناتوان بوده را به او برسانند. به عبارت دیگر خالق برای اینکه دانش چگونه بندگی کردن و پرستیدن او را به مخلوقاتش برساند، برگزیدگانی انتخاب کرده و با واسطههایی از جمله وحی با ایشان ارتباط برقرار میکند تا حقیقتهایی که مخلوقات از درک آن به وسیلهٔ خودشان ممکن نیست را به ایشان بنمایانند.
نکتهٔ قابل توجه در این بحث این است که خود برگزیدگان خالق، مخلوق هستند و از این جهت است که نمیتوانند علم هرچیزی را دربارهٔ خالق به مخلوقات دیگر منتقل کنند. در قسمت اول روایت زیر این موضوع اشاره شده است.
بامام صادق (ع) عرضکردم، همانا خدا برتر و بزرگوارتر از اینست که بخلقش شناخته شود (زیرا صفات مخلوق در او نیست و معرفت او موهبتى است از خودش و پیغمبران فقط راهنمائى میکنند) بلکه مخلوق بخدا شناخته شوند، (بوسیله نور وجودى که از خدا بمخلوق افاضه شود و آنها پدید آمدهاند [بلکه مخلوق خدا را بسبب خود او بشناسند] یعنى بوسیله صفاتى که خود او براى خودش بیان کرده است) فرمود: راست گفتى. عرضکردم: کسى که بداند براى او پروردگاریست سزاوار است که بداند براى آن پروردگار خرسندى و خشم است و خرسندى و خشم او جز بوسیله وحى یا فرستاده او معلوم نشود. و کسى که بر او وحى نازل نشود باید که در جستجوى پیغمبران باشد و چون ایشان را بیابد باید بداند که ایشان حجت خدایند و اطاعتشان لازمست، من بمردم (اهل سنت) گفتم: آیا شما میدانید که پیغمبر حجت خدا بود در میان خلقش؟ گفتند: آرى. گفتم: چون پیغمبر درگذشت، حجت خدا بر خلقش کیست؟ گفتند: قرآن، من در قرآن نظر کردم و دیدم سنى و تفویضى مذهب و زندیقى که بآن ایمان ندارد، براى مباحثه و غلبه بر مردان در مجادله بآن استدلال میکنند، (و آیات قرآن را برأى و سلیقه خویش بر معتقد خود تطبیق میکنند) پس دانستم که قرآن بدون قیم (سرپرستى که آن را طبق واقع و حقیقت تفسیر کند) حجت نباشد و آن قیم هر چه نسبت بقرآن گوید حق است، پس بایشان گفتم: قیم قرآن کیست؟ گفتند: ابن مسعود قرآن را میدانست، عمر هم میدانست، حذیفة هم میدانست، گفتم تمام قرآن را؟ گفتند: نه، من کسیرا ندیدم که بگوید کسى جز على (ع) تمام قرآن را میدانست و چون مطلبى میان مردمى باشد که این گوید: نمیدانم و این گوید نمیدانم و این گوید نمیدانم و این (على بن ابى طالب) گوید میدانم، پس گواهى دهم که على (ع) قیم قرآن باشد و اطاعتش لازم است و اوست حجت خدا بعد از پیغمبر بر مردم و اوست که هر چه نسبت بقرآن گوید حق است، حضرت فرمود: خدایت رحمت کند.
اصول کافی، کتاب الحجه، باب ضرورت وجود حجت، حدیث دوم
با توجه به آنچه در ابتدای حدیث فوق آمده است، در مییابیم که خداوند خالق و مدبر که توصیف او از توان عقل خارج است خود باید آگاهی و شناخت خودش را به مخلوقاتش بدهد و هیچ مخلوقی توانایی اینکه خداوند متعال را به دیگران بدهد را ندارد چرا که هر توصیف و شرحی متناهی است و نمیتوان با آن ماهیت ذات نامتناهی را درک کرد.
معرفت بالآیات
آیة به معنای نشانه است. اگر به دنیای پیرامون خود بنگریم و جهان هستی و خلقت را نظاره کنیم میتوانیم آیات پروردگار را به دو دسته تقسیمبندی کنیم. دستهٔ اول آیات انفسی است. ما وقتی به خودمان مینگریم نشانههای عظمت پروردگار را در خودمان مییابیم. به عنوان مثال چگونگی عملکرد سیستمهایی که در بدن ما عمل میکنند مثل سیستم قلب و گردش خون، سیستم تنفس، سیستمهای عصبی و غیره. همهٔ اینها بدون اختیار ما و با نظم و ترتیب خاص و غیرقابل انکاری در ۲۴ ساعت شبانه روز مشغول به کار هستند. یا تفکر و تعقل مییابیم که چنین خلقت، نظم و آفرینشی نمیتواند اتفاقی و تصادفی باشد و باید مدبری و طراح بدون خطایی بوده باشد که همهٔ اینها را با این نظم طراحی کرده است.
دستهٔ دیگر آیات آفاقی هستند. نشانههایی که در جهان پیرامون خود میتوانیم به آنها توجه کنیم همه جزو آیات آفاقی قرار میگیرد. به عنوان مثال وقتی عکسهای سفینههای فضایی از کهکشان و آسمان میبینیم، پی به حقارت و کوچکی خودمان در دنیا میبریم در عین حالی که درمییابیم که خالق این جهان حتما بزرگتر بوده است از همهٔ این کهکشانها که توانسته آنها را خلق کند.
معرفتی که در اثر توجه و تفکر در آیات و بهوسیلهٔ آیات پیدا میکنیم را معرفت بالآیات مینامیم. آیهٔ ۵۳ سورهٔ فصلت میفرماید:
«سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ»
نکتهٔ ای که باید در معرفت بالآیات به آن توجه شود این است که آگاهی و شناختی که ما با تعقل و تفکر نسبت به آیات پروردگار پیدا میکنیم بسیار محدود و ناچیز است. همانطور که در آیهٔ فوق آمده است، تنها چیزی که ما مییابیم این است که آفریدگاز وجود دارد و او حق است. فقط مییابیم که او دارای صفاتی (مانند بزرگی) است که نمیتوانیم حتی آن صفات را آنگونه که واقعا او هست توصیف کنیم و به واقعیت آن پی ببریم.
سوال اینجاست که این چگونه معرفتی به خداوند خالق است؟
در معرفت آیات وسیلهٔ پیدا کردن این معرفت هستند که خداوند خود این آیات را در اختیار ما قرار داده است تا آگاهی جزئی دربارهٔ وجود او داشته باشیم. به عبارت دیگر در این نوع معرفت خداوند خودش را وسیلهٔ قدرت خودش به ما میشناساند در حدی که بفهمیم او هست و قابل توصیف نیست.
خروج عن الحدین
در دو قسمت پیشین دو طریق برای پی بردن به وجود آفریدگار در عالم هستی یاد شد. در این قسمت به این سوال میخواهیم پاسخ بدهیم که: «طریقهای یادشده با چه کیفیتی آگاهی در اختیار ما میتوانند قرار دهند؟»
چیزهایی که با تعقل (معرفت اثباتی عقلی) و تفکر در عالم خلقت (معرفت بالآیات) میتوان دریافت مانند
ما فانی هستیم و خالق ما باید باقی و همیشگی باشد
ما از نبود و هیچ به وجود آمدهایم و در زمان نقطهٔ شروع وجودی داشتهایم در حالی که آفریننده باید قبل از خلقت مخلوق وجود داشته باشد و او ازلی است.
خداوند بزرگتر است از هرآنچه که میتوانیم تصور کنیم
حتما خالق ما عالم و حکیم است که دنیای با ظرافت و نظم و دقتی در خود و دنیای اطراف خود میتوانیم ببینیم.
...
تمامی چیزهایی که با این دو نوع معرفت میتوانیم نتیجه گیری کنیم دو ویژگی دارند:
ویژکی اول این است که تمامی آنها وجود آفریدگار را تائید میکنند و انکار نمیکنند. به این ویژگی خارج شدن از حد تعطیل میگوییم یعنی اینکه قبول میکنیم که خدایی هست و آن را رد و کتمان نمیکنیم.
ویژگی دوم این است که این تفکر و تعقل صرفا به ما یک اطلاع اولیه دربارهٔ خدا میدهد و بس و نمیتواند به حقیقت آن اطلاع پی ببرد. برای مثال دریافتهایم که خداوند بزرگ است اما نمیتوانیم اندازهٔ بزرگی خدا را متصور بشویم چرا که هراندازه که ما آن را بخواهیم توصیف کنیم، باز میتوانیم یک مجموعهٔ بزرگتر از آنچه که تصور کردهایم را توصیف کنیم. یا مثلا دریافتهایم که خداوند باید عالم باشد، اما ناتوانیم از اینکه علم او را اندازه بگیریم و یا بیان کنیم چون اگر اینچنین کنیم باز میتوانیم دانش چیزهایی نامحدودی که وجود دارد را محدود کردهایم و همانطور که قبلا گفته شد به حقیقت ذات نامحدود نمیتوان با یک بیان محدود پی برد. این ویژگی را خروج از حد تشبیه میگوییم. یعنی با عقل و تفکر خود مییابیم که آن خالقی که وجود دارد غیر قابل توصیف و تشبیه کردن است.
نتوان وصف تو گفتن که تو در وصف نگنجی
نتوان شبه تو جستن که تو در وهم نیایی
در نهایت میتوان گفت ماحصل آنچه که از تفکر و تعقل پیدا میکنیم خروج از دو حد تعطیل (عدم انکار وجود خدا) و حد تشبیه (عدم تلاش برای توصیف و شبیه و مانند برای او آوردن) است که به آن خروج عن الحدین گفته میشود.
معرفت بالله
با توجه به مطالبی که پیش از این گفته شد، معرفتی که از معرفت بالآیات و معرفت اثباتی عقلی دربارهٔ خداوند پیدا میکنیم بسیار ناچیز است و بهتر است بگوییم که اصلا معرفت و آگاهی نسبت به خود خدا نیست. ما با تعقل هیچ آگاهی از خود خدا پیدا نکردهایم. اما آیا اصلا دست پیدا کردن به چنین معرفتی ممکن است؟ برای پاسخ به این سوال توجه شما را به قسمت اول روایتی که پیش از این مطرح شد را جلب میکنیم.
همان طور که گفتیم خداوند اجل از آن است که وجود محدودی بتواند او را به دیگران بشناساند و این امر تنها وقتی ممکن میشود که خود خدا اراده کند و بخواهد معرفت خودش را به بنده و مخلوقش بدهد. به چنین معرفتی که خود خداوند دربارهٔ خودش به بندگانش اعطا میکند که توصیف کردن آن ممکن نیست، معرفت بالله گفته میشود.
چگونه میتوان به چنین معرفتی دست یافت؟ البته همانطور که بیان شد این معرفت را خدا میدهد پس بهتر است بپرسیم چهکار کنیم که خداوند معرفتش را نیز نصیب ما کند؟ جواب این سوال نیز در حدیث پیشین داده شد. قبلا گفتیم که عقل مییابد که خالقی دارد اما نمیتواند بیاید که رضا و سخط خالقش چیست و از این رو نیاز به نبی، رسول و حجت پیدا میکند و آنها که در ظاهر مانند ما مخلوق هستند اما خداوند آنها برگزیده که واسطهٔ او باشند، ما را از محبت و کراهت خالق آگاه میسازند و به ما آموزش میدهند که خالق میپسندد که چگونه پرستیده شود. آنها هستند که راه چگونه دست پیدا کردن به اینکه خداوند معرفتش را به ما بدهد را به ما نشان میدهند و اگر از مسیری که مطابق رضایت خالق است، برویم میتوانیم امیدوار باشیم که او بر سر ما منت بنهد و از معرفت خودش که با وجود محدود ما دستنیافتنی است به ما عطا کند.
- ۹۶/۰۳/۰۷