اَفَلایَنظُرونَ اِلیَ الاِبِلِ کَیفَ خُلِقَت؟!

آیا تا بحال به شتر توجه کردین ببینین خلقتش چه شکلیه؟ بقیه چیزا چه طور؟

اَفَلایَنظُرونَ اِلیَ الاِبِلِ کَیفَ خُلِقَت؟!

آیا تا بحال به شتر توجه کردین ببینین خلقتش چه شکلیه؟ بقیه چیزا چه طور؟

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایستگاه مترو نوشته» ثبت شده است

می‌گویند از خط زرد عبور نکنید؛ چرا؟ چون ممکن هست، سرعت حرکت مترو شما را به پایین بکشد و بمیرید

سال ۹۴ بود، آن موقع که بورس گرفته بودم و مثلا می‌خواستم بروم. مثلا می‌خواستم زبانم را خوب کنم و به پیشنهاد یک نفر فیلم المنتری که داستان شرلوک‌هلمزی است که در همین سال‌های ۲۰۱۷ زندگی‌ می‌کند، را تماشا کردم.

توی یکی از قسمت‌ها، اگر اشتباه نکنم که واقعا همین فیلم بود یا نه، آدم بد داستان که دنبالش می‌گشتند کسی بود که دختری را درست لحظه‌ای که مترو به نزدیکی وی می‌رسد هل می‌دهد توی مسیر ریل مترو ...

دختر از خط زرد عبور نکرده بود. برای خودش همان نزدیکی ایستاده بود.

حالا از آن موقع تا به الان معمولا به دیوار می‌چسبم.

خنده‌دار هست واقعا

اگر به دیوار نچسبم پشت سرم را نگاه می‌کنم کسی نایستاده باشد

به همین سادگی تماشای یک فیلم، یک صحنه، یک آدم را می‌تواند دچار فکر ترسناک بکند

 

از جلوی ایستگاه مترو رد می‌شدم؛ یک آقایی هست همیشه بساط دارد. امروز کنار بساطش یک سطل گل نرگس بود؛ یکی خریدم.
ماسکم را پایین دادم و یک نفس خیلی محکم کشیدم و تمام تلاشم را کردم که سینه‌ام را پر کنم از عطرش؛ 
وقتی حس کردم هنوز دود و هوا درون ریه‌هایم هست باز محکم گل نرگسی که گرفته بودم توی دستم بوییدم 

انگار که دلم نمی‌خواست چیزی جز عطر گل نرگس درون ریه‌هایم باشد

یک حدیثی هست که محکم بودن سندش خیلی برایم مهم نیست؛ خیلی برایم دل‌نشین است؛ یک ایهام خوبی دارد

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم می‌فرمایند:
 

«شُمُّوا النَّرجِسَ و لَو فِی الیَومِ مَرَّةً، و لَو فِی الاُسبوعِ مَرَّةً، و لَو فِی الشَّهرِ مَرَّةً، و لَو فِی السَّنَةِ مَرَّةً، ولَو فِی الدَّهرِ مَرَّةً؛ فَإِنَّ فِی القَلبِ حَبَّةً مِنَ الجُنونِ وَ الجُذامِ وَ البَرَصِ و شَمُّهُ یَدفَعُها».

[گُل] نرگس را ببویید، هرچند در روز یک بار، هر چند در هفته یک بار، هر چند در ماه یک بار، هر چند در سال یک بار، و هر چند در همه عمر، یک بار؛ چراکه در قلب، هسته‌ای از دیوانگی، جذام و پیسی وجود دارد و بوییدن آن، آن را دور می‏کند.

 

با خودم فکر می‌کنم تکلیف ما که تا بحال گُلِ نرگس را نه دیده‌ایم و نه شنیده‌ایم و نه بوییده‌ایم چیست؟ 
انگار که نه، واقعا حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم از آن ور تاریخ به ما این‌وری‌های تاریخ گفته باشند بروید بگردید گُلِ نرگس را پیدا کنید و بو کنیدش؛ هرچند در همهٔ عُمرتان یک بار ... چراکه قلب‌های‌تان بدون او یا دیوانه می‌شود یا ... 

و بوییدن گُلِ نرگس ...

تو کجایی گُلِ نرگس؟ ما حتی یک بار هم در عمرمان طلعت رشید ماه روی تو را ندیده‌ایم و بخدا خسران‌زده‌ایم اگر همین‌طوری بمیریم 

 

گُلِ نرگس آبروی دو عالم

خیالت کی می‌رود زخیالم؟

جمالت جلوهٔ الله

بیا جانا طی کنیم شب هجران

بیا مهدی با ترنم باران

سحاب رحب رحمت الله

نگاهم کن من فدای نگاهت

صدایم کن من فدای صدایت

حلالم کن ای چکیدهٔ رحمت،

سلالهٔ عصمت شهسوار غریب

اباصالح ای امام غریبم

تمامی دردم تو هستی طبیبم

تو را جان مادرت زهرا

زسرتاپا گرچه غرق گناهم

خجالت کشم از درون تباهم

مرانی از درت ما را

 

 

داشتم پله‌های مترو تربیت مدرس را نگاه می‌کردم 

پنج بار پله برقی می‌خورد می‌آید پایین برای اینکه سوار خط 7 بشوی

پنج تا 10 متر، دست کم 50متر زیر زمین می‌آییم 

50 متر! اصلا عدد کمی نیست

چون روی سر هر پله‌برقی سقف هست ما متوجه میزان ارتفاعی که آمده‌ایم زیرزمین نمی‌شویم 

شابد اگر سقفی نبود این میزان قعر را می‌دیدیم دل‌مان بهم می‌ریخت و اصلا حاضر نبودیم بیاییم پایین... این همه پایین برای رسیدن از مقصدی به مقصد دیگر

 

خیلی به مرگ فکر می‌کنم، به روزی که قرار است دفن‌مان کنند؛ ماکسیمم 10 دوازده متر زیرزمین سکنا خواهیم گزید؛ کاش سکونت خوبی باشد. مثل همین پایین آمدن‌ها بدون ترس و وحشت؛ پر از نور

 

فکر می‌کنم به لحظه ابتدایی این سکونت

ای که گفتی فمن یمت یرنی

جان فدای کلام دلجویت

کاش روزی هزار مرتبه من مردمی

تا که بینم این رویت