غافلگیری!
من از حیوانات نمیترسم
اتفاقا خیلی حیوان دوست هستم و خیلی وقت پیش خیلی حتی پیگیری هم میکردم. در این حد که هماتاقی دورهٔ کارشناسیام در یزد که رشتهاش محیط زیست بود به من اطلاعاتش از من کمتر بود و به من میگفت تو که اینقدر به طبیعت علاقهمندی چرا داری علومکامپیوتر میخوانی؟! چرا نرفتی محیط زیست؟ چرا نرفتی دامپزشکی؟ یا یک چیزی مرتبط با علاقهات :))
جالبتر اینجا بود که علاقهام این بود که معماری بخوانم :)) و دست تقدیر مرا کشانید به این رشته :))
بگذریم ... داشتم میگفتم من از حیوانات نمیترسم؛ به راحتی نوازششان میکنم و ارتباط برقرار میکنم
پارسال هماتاقی دانشگاهمان با یک پیشی دوست شده بود، باقیماندهٔ غذایش را به ایشان میداد (ایشان همان پیشی هستند که صاحب دو نام پیشول و مخمل هستند)
پیشول توی اتاق ما رفت و آمد میکرد و اینقدر که دیگر کممانده بود بیاییم یک کارت دانشجوی دکتری برایش صادر کنیم
بله در بالا ایشان رو روی صندلی دوست هماتاقیمان ملاحظه میکنید
کمی بعد متوجه شدیم پیشول قرار است مامان شود :)
یک اواخر اسفند پارسال بود که پیشول حوالی ساعت ۱۸ آمده بود اتاق ما و بدجوری تقلا میرد و واضح بود که حالش خوب نیست.
نازش کردم و با دو هماتاقی دیگرم، کنار شوفاژ با یک تکیه موکت و بالش یک جایی را برایش مهیا کردیم
و با شگفتی به صورت کاملا لایو!! به دنیا آمدن بچه پیشیهای پیشول را به تماشا نشستیم!
سه تا بچه پیشی به دنیا آورد
فکر میکردیم خیلی کثیفکاری بشود (خونریزی و ...) ولی با شگفتی دیدیم پیشول خیلی با شعور تمام کارهایش را خودش لیسید و برق انداخت :))
دیگر از اتاقهای بغلی هم برای پیشول تازه مامان شده غذا میآوردند و میآمدند اتاق ما تماشا (از جمله جاذبههای طبیعی دانشگاه شهیدبهشتی!)
خیلی واقعا بامزه بودند از نظر اندازه در پایین میتوانید ببینید (تازه اینجا شاید دو هفتهٔ شان باشد!)
چون سهتا بودند و در دانشکدهٔ ریاضی هم بودند، اسم بچهها را گذاشتیم آلفا، بتا و گاما!
از یک جایی به بعد از دست بازیگوشی ایشان ما توانایی تمرکز نداشتیم همهٔ حواسمان به بامزگی ایشان بود
لینک نمایش فیلم بالا با کیفیت اصلی
بعد از مدتی آقای رئیس دانشگاه دستور دادند یا خودتان اینها را بیرون کنید یا من دستور میدهم که مامور خدماتی اینها را بگیرد ببرد بیرون بیاندازد
ما هم با هماتاقی دیگر به هر ترتیبی بود گرفتیمشان و بردیم خوابگاه
اما معلوم بود پیشول خیلی از ما دلخور هست
عصبانی بود و بعد از دو سه روز از خوابگاه رفت! ...
توی دانشکدهٔ ریاضی چندباری دیدم پیشول را ولی محل زیادی نمیگذاشت :)) (خانم دلخور بودند)
گذشت ... تا دیروز ... هوای بیرون سرد بود و من دیدم پیشول دوباره آمده توی دانشکده برای خودش جای نرم و گرم پیدا کند (هوای بهشتی برفی است)
و امروز برای خودم توی جلسهٔ آنلاین بودم
دیدم مامور خدمات دانشکده در میزند؛ گفت گربه آمده داخل اتاق شما ...
گفتم OK هست من نمیترسم
نمیترسیدم
دیدم که بچهٔ پیشول هست
به جلسه ادامه دادم که یکهو پیشول پرید قسمت بالایی میز و حسابی غافلگیر شدم و یک جیغ کشیدم که صدایش رفت توی جلسه (ایموجی آب شدن و در زمین فرو رفتن!)
لینک نمایش جایی که بچهٔ پیشول پرید و من را ترسانید
و الان که این را مینویسم این بچه این شکلی آمده شیطنت میکند
و صادق باشم چیزی که الان دارد اذیتم میکند و تبدیل شده به نشخوار فکری این هست که چرا نتوانستم موقع پریدن این فسقلی خودم را کنترل کنم و جلوی دکتر ع و آقای ص جیغم به هوا رفت :((
هر چه قدر هم که نترس باشی ولی غافلگیر که بشوی عکسالعملی که انتظارش را نداری میکشی :((
خدایا
- ۰۲/۱۱/۱۶