شادی
سکانس دوم.
میگفت: امام زمان که ناراحتی تو را نمیخواهد، شادی تو برایش مهم است.
گفتم: درست. توی دلم ادامه دادم: ولی چگونه میتوان شاد بود و غمگین نبود وقتی امامت هزار و چند ده سال است که غائب است؟ چگونه میتوان غمگین نبود وقتی که میدانی او از این همه ظلم و گناه غمگین است؟
میگفت: غمگین بودن ارزش نیست.
توی دلم گفتم: شاید چنین باشد؛ اما من نمیتوانم غمگین نباشم از ندیدنش وقتی میدانم او «طرید» است.
یادم نمیآید دقیقا چه پاسخی دادم؛ برای خودش و خودم آرزوی موفقیت کردم و خداحافظی کردم و از خودم پرسیدم: آیا باید با همه در همه وقت مورد امام زمان حرف زد؟ خودم پاسخ دادم: اگر ما حرف نزنیم چه کسی حرف بزند و یادآوری کند ما او را فراموش کردهایم؟
سکانس اول.
با یک ذوقی برایش گفتم که دیروز با یکی از دانشجویانم بحث در مورد توحید و قلب انسان میکردیم و بحث رسید به ملاقات امام زمان. بعد از بحث یک چیزی داشت مغزم را میخورد و یکهو یادم به این حدیث افتاد «إِصْبِرُوا عَلَی أَدَاءِ الْفَرَائِضِ وَ صَابِرُوا عَدُوَّکُمْ وَ رَابِطُوا إِمَامَکُمْ الْمُنْتَظَر»، حدیث را فرستادم و نظرش را پرسیدم؛ در این حدیث صریح میگوید «و رابطوا»! با امامتان در ارتباط باشید و برایش خواندم که دانشجویم در پاسخ برایم نوشت که:
«دقیقا دیشب داشتم به یک بنده خدایی اینو میگفتم که چون شیعه به جایی میرسه که نه تنها نمیتونه پای امامش به عنوان یک خلیفه وایسه(زمان امام علی و امام حسن) و نمیتونه پای امامش به عنوان یک فعال سیاسی و معترض به ظلم(امام حسین) و نه به عنوان مدافع یک شخصیت معنوی و عابد(امام سجاد) و نه به عنوان مدافع یک شخصیت علمی و فرنگی (امام باقر تا امام جواد)وایسه و نه به عنوان یک مدافع شخصیتی که حصر هست بایسته در اینجا وقتی دیگه رسما امام به عنوان هیچ شخصیتی بلکه بخ عنوان یک ادم عادی نمیتونه به زندگیش ادامه بده و شیعه هم انقدر فشل بی عرضه بی غیرت و منفعله امام از نظرها غائب میشه درواقع این یک تنبیه تاریخی هست تا شاید متنبه بشن شیعیان و برای ظهور امام با هم همدل بشن اگر نشه امام به عنوان یک منجی برای نجات بشریت ظهور میکنه در زمانی که نسل انسان به تباهی کامل رسیده»
و گفت به نظرش «رابطوا» یعنی همین که هر روز به امام زمانت سلام کنی، با او حرف بزنی و برایش دعا کنی.
دروغ چرا بدجوری توی ذوقم خورد. گفت: میخواهی چه بکنیم؟ ما که توانایی نداریم و دستمان به جایی نمیرسد؟
گفتم: اگر در زمان امام حسن عسکری بودی هم حتما همین حرف را میزدی... امامت در حصر و زندانی است و تو چه میتوانی در مقابل خلفای عباسی بکنی؟ دستت کوتاه است دیگر ... آیا اگر شیعیان آن موقع قوی میبودند و یک کاری میکردند این شکلی میشد ماجرا؟
گفت: ما که نباید از امام جلو بیفتیم. بعد مثال زید را زد که امام به او گفته بود قیام نکند. بعد ادامه داد که ما که نمیتوانیم تقدیر خداوند را عوض کنیم.
گفتم: بله زید اشتباه کرد و خیلی هم اشتباه کرد اما این به این معنی نیست که فعل ما در زمان امر ظهور بیتاثیر هست.
ناراحت و عصبانی بودم.
- ۰۲/۱۱/۲۹