اَفَلایَنظُرونَ اِلیَ الاِبِلِ کَیفَ خُلِقَت؟!

آیا تا بحال به شتر توجه کردین ببینین خلقتش چه شکلیه؟ بقیه چیزا چه طور؟

اَفَلایَنظُرونَ اِلیَ الاِبِلِ کَیفَ خُلِقَت؟!

آیا تا بحال به شتر توجه کردین ببینین خلقتش چه شکلیه؟ بقیه چیزا چه طور؟

۵۰ مطلب با موضوع «همین طوری بدون تامل :: با احساس» ثبت شده است

یک مقداری آب بریزید توی دبه؛ بگذارید توی انباری و یک سال بعد بیایید سراغش 

چه اتفاقی می‌افتد؟ لجن زده، لِرد گرفته

 

یک دبهٔ آب مادرم از تویی انباری بیرون کشید ... مال سی و سه سال پیش که پدرم رفته بوده حج تمتع به عنوان خدمه ... و آن را از آب زمزم پر کرده برگردانیده

زلال بود و درخشان ... از آب شیر که می‌نوشیم زلال تر! بدون ذره‌ای لرد، لجن حتی بو گرفتگی ...

 

برای من مثل معجزه‌ای بود که خدا می‌خواست نشانم بدهد

باید که فقط یوسف زهرا بپسندد
ما را چه نیازی است که دنیا بپسندد

قنبرشدن این است که هر لحظه بگویی
من راضی‌ام آنگونه که مولا بپسندد

مجنون دمی از سرزنش خلق نرنجید
دیوانه شد آنقدر که لیلا بپسندد

از قافله دوریم ولی کاش از آن دور
یک ثانیه برگردد و ما را بپسندد

یک عمر نشستیم که در باز کند؟ نه
یک بار بیاید به تماشا... بپسندد

ما دغدغه داریم که ارباب ببیند
ما دغدغه داریم که سقا بپسندد

نه فکر حسابیم نه دنبال ثوابیم
ما آمده‌ایم اُمّ ابیها بپسندد

بگذار بخندند به این زارزدن‌ها
می‌ارزد اگر زینب کبری بپسندد
 

شعر از: مجید تال
 

نوشته بود کسی که

«کاش روایت ۷۵ روز صحیح باشد،

بالاخره بیست روز درد کمتر هم بیست روز هست

اما نه، کاش روایت ۹۵ روز صحیح باشد،

بیست روز برای علی هم بیست روز است»

آخر به چه گویم هست از خود خبرم، چون نیست

وز بَهرِ چه گویم نیست با وی نظرم، چون هست

 

معرفت شاید که نه حتما جزو مهم‌ترین چیزهاست ...

این حدیث که «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلة» کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است

مرگ جاهلیت  ...
عبارت «مرگ جاهلیت» خیلی ناخوشایند است، آدم از اینکه جاهل بماند و به این سیاق بمیرد باید وحشت کند و من از این رو

دوست داشتم بدانم معرفت چیست، معرفتی که اینجا گفته شده باید یک چیز خاص باشد که وقتی آدم به دستش آورد متوجه خاص بودنش بشود و جهالت رهیده شود.

و من دنبال معرفت بودم هستم

و تا بحال از اِن نفر پرسیدم که «معرفت اکتسابی است یا اعطایی»؟ بالاخره این معرفتی که این قدر مهم هست را ما خودمان باید برویم دنبالش؟ و خودمان کسبش کنیم؟

توی کتاب‌ها و سخنرانی‌ها بعید می‌دانم پیدا شود 

یا اینکه اعطایی است ... خدا باید لطفش را شامل بنده‌ای کند و آن را به او بدهد؟ این شکلی بنده‌ای که به مرگ جاهلیت مرده عذر دارد چون می‌گوید به من داده نشد

پس اکتسابی است؟ پس چگونه است این اساتید الهیات و غیره بین‌شان معرفتی موجود نیست؟ دیگر ایشان از ما بیش‌تر و بیش‌تر مطالعه و کسب دانش داشته‌اند ... (البته من که باشم بگویم چه کسی با معرفت هست چه کسی نیست حس خودم را می‌گویم وگرنه من که معرفت سنج ندارم)

تا

تا دیروز که داشتم با ماتوبوس بی‌آر‌تی می‌رفتم دانشگاه، برای اینکه از وقتم استفاده کرده باشم هم توی گوشم زیارت عاشورا گذاشته بود؛

نمی‌دانم چه شد که انگار برای اولین بار بود این فراز را می‌شنیدم، منی که این همه زیارت عاشورا خوانده بودم

«فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذی اَکْرَمَنی بِمَعْرِفَتِکُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِیاَّئِکُمْ»
 

معرفت نه اکتسابی است و نه اعطایی ... معرفت خواستنی است. یعنی شاید بهتر است بگویم یک‌جورایی یک ترکیب خطی از کسب و اعطا است ...

باید بروی بگویی من معرفت می‌خواهم! لطفا به من معرفت بدهید، این قدم من است برای داشتن معرفت، و بعد او اعطا می‌کند و این قدم اوست ...

چه قدر ساده، چه قدر عجیب ...

و می‌خواهم حالا همین فردا بروم مشهد که نزدیک‌ترین راه است بگویم من معرفت می‌خواهم :)

 

جالب‌تر اینکه فراز بعدی همین قسمت در زیارت عاشورا این است: «وَ رَزَقَنِی الْبَراَّئَةَ مِنْ اَعْداَّئِکُمْ » اینکه بتوانی از آن دو نفر برائت بجویی روزی است! این‌چنین نیست که هر کسی بتواند داشته باشدش 

 

به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست

به ارادت ببرم درد که درمان هم از اوست

زخم خونینم  اگر به نشود به باشد

خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم از اوست

ارائهٔ کلاس رجعت افتاده بود به من؛ قرار بود آیه‌ای در مورد داوود علیه‌السلام را بررسی کنم؛
توی بررسی رسیدم به این حدیث از ج ۱۴ بحارالانوار:

لَمَّا عُرِضَ عَلَى آدَمَ وُلْدُهُ نَظَرَ إِلَى دَاوُدَ فَأَعْجَبَهُ فَزَادَهُ خَمْسِینَ سَنَةً مِنْ عُمُرِهِ قَالَ وَ نَزَلَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیلُ فَکَتَبَ عَلَیْهِ مَلَکُ اَلْمَوْتِ صَکّاً بِالْخَمْسِینَ سَنَةً فَلَمَّا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاةُ نَزَلَ عَلَیْهِ مَلَکُ اَلْمَوْتِ فَقَالَ آدَمُ قَدْ بَقِیَ مِنْ عُمُرِی خَمْسُونَ سَنَةً فَقَالَ فَأَیْنَ اَلْخَمْسُونَ اَلَّتِی جَعَلْتَهَا لاِبْنِکَ دَاوُدَ قَالَ فَإِمَّا أَنْ یَکُونَ نَسِیَهَا أَوْ أَنْکَرَهَا فَنَزَلَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ شَهِدَا عَلَیْهِ فَقَبَضَهُ مَلَکُ اَلْمَوْتِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ کَانَ أَوَّلَ صَکٍّ کُتِبَ فِی اَلدُّنْیَا .

وقتی فرزندان آدم به او نشان داده شدند، به داوود نگاه کرد و از او خوشش آمد، پس پنجاه سال از عمر خود به او اضافه کرد. جبرئیل و میکائیل بر او نازل شدند و ملک‌الموت این انتقال پنجاه سال را ثبت کرد. هنگامی که زمان وفات آدم فرا رسید، ملک‌الموت بر او نازل شد. آدم گفت: «از عمرم پنجاه سال باقی مانده است.» ملک‌الموت گفت: «پس آن پنجاه سالی که به پسرت داوود دادی کجا هستند؟» یا آدم آن را فراموش کرده بود یا انکار کرد. جبرئیل و میکائیل بر او نازل شدند و شهادت دادند. پس ملک‌الموت جان او را گرفت. امام صادق علیه‌السلام فرمود: «این اولین سندی بود که در دنیا نوشته شد.

 

داشتم فکر می‌کردم که ئه؟ پس می‌شود تراکنش عمر هم داشت
یادم به داستان مجنون افتاد که رفت دستش را به کعبه برد و گفت:

 

یا رب به خدایی خداییت وانگه به کمال پادشاهیت

از عشق به غایتی رسانم؛ کاو ماند اگر چه من نمانم!

از عمر من هر آنچه هست بردار

بستان و به عمر لیلی افزای!

 

 

حاضریم از عمرمان بردارند به عمر چه کسی بیافزایند؟

این همه جنگ توی غزه و ظلم و فساد هست

ولی تا خودت بهت ظلم نشود به اندازهٔ کافی دردت نمی‌آید که خوب و با کیفیت بیش‌تر دعا کنی

 

بله، رفتم مدل llama3 رو تست بکنم، سه چهار روز پیش درخواست دادم بعدش نوشته‌اند که
Your request to access this repo has been rejected by the repo's authors.

چرا؟ احتمالا چون countryام را زده‌ام ایران :-|
دکتر ح بعد که درخواست را سابمیت کردم گفتند که ایران نباید بنویسی جایی چون بعدا هم propagate می‌شود دردسر می‌شود
خب آقای دکتر اگر توصیه‌ای دارید قبلش بفرمائید ... 
دلم می‌خواد غرهای بیش‌تری هم بزنم از مدل تسک تعریف کردن و ...
نمی‌دانم شاید ایراد از من هست 

 

و دردم آمد 
اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکو إِلَیْک فَقْدَ نَبِیِّنَا وَ غَیْبَهَ وَلِیِّنَا وَ کثْرَهَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّهَ عَدَدِنَا وَ شِدَّهَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الزَّمَانِ عَلَیْنَا...

دلم نجف می‌خواهد

فقط این مقالهٔ منطق درست بشود، ... دفاع بکنم ... فردای دفاع بلیط می‌گیرم می‌روم دو هفته اصلا نجف می‌مانم یا بیش‌تر ...

هیچ چیز به اندازهٔ حرم پدر نمی‌تواند حالم را خوب کند

 

شب عاشقانگی است و من 

شده‌ام گدای تو یا علی

به امید آنکه صدای من

برسد به اهل سماء علی

تو که ای؟ که نام بلند تو ...

به خدا رسانده مرا علی

 

به نجف رسیده مسافری

که رسد به فیض زیراتت

به عنایتت به کرامتت

به  محبتت به شفاعتت

تو بگو به غیر حریم تو

به کجا روم؟ به کجا علی؟

 

چه شود اگر که نگاه تو 

برسد شبی به نگاه من؟

و تو ای سپیده نظر کنی

به من و به روی سیاه من

چه غم از عذاب خدا اگر

که تویی شفیع جزا علی

لب و ما و قصهٔ زلف تو؟ چه توهمی چه حکایتی